to come to tears
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
اشکار، خروشان، گریان، مبرم، جار زننده
گریان، اشکبار
گریان، عزادار، نالان
گریان، نمناک، مرطوب، تر، نمدار، پر از اب
پیشنهاد کاربران
درزبان لکی که زبان مادری ویک زبان ریشه است .
گریه هملن گریوه ومتضاد آن کریوه است . گریوه =سوز گرما وآتشی که ار سوز آه ودرداست و باعث ریختن اشک می شود .
کریوه =سوز سرما و متضاد گریوه =سوز گرما ،
است
گریه هملن گریوه ومتضاد آن کریوه است . گریوه =سوز گرما وآتشی که ار سوز آه ودرداست و باعث ریختن اشک می شود .
کریوه =سوز سرما و متضاد گریوه =سوز گرما ،
است
چشم تر. [ چ َ / چ ِ ت َ ] ( ص مرکب ) گریان . ( ناظم الاطباء ) .
گریان
گریه گر. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ گ َ ] ( ص مرکب ) گریه کن. گریان :
قهقه و های های ساخته جفت
خنده پرداز و گریه گرمائیم.
ظهوری ( از آنندراج ) .
قهقه و های های ساخته جفت
خنده پرداز و گریه گرمائیم.
ظهوری ( از آنندراج ) .
گریه مند. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ م َ ] ( ص مرکب ) گریان. اشک ریز :
بمکتب جگرگوشگان گریه مند
غلامان به بازار و کو هرزه خند.
ظهوری ( از آنندراج ) .
بمکتب جگرگوشگان گریه مند
غلامان به بازار و کو هرزه خند.
ظهوری ( از آنندراج ) .
اشک آلود
مویان
در کوردی به" گریه کردن" ، "گریان" میگویند
مه گری:گریه نکن
مه گری:گریه نکن
اشکبار
اشکریز
اشکریز