گروه واژه ای فارسی و برگفته از واژه �grōh یا grām � و به معنای گروه، جماعت یا لشکر می باشد .
این واژه به شکل �grāha� در فارسی باستان �gramāیا grabā� در اوستایی �grām� در سغدی و �komele� در کردی وجود داشته است.
... [مشاهده متن کامل]
این واژه با واژه های �grāma� سانسکریت - �grex� لاتین - �group� و �grab� انگلیسی - �agora� یونانی - �Griff� آلمانی - �گره �و �گرد�و �گله� فارسی هم ریشه می باشد .
این واژه به شکل �grāha� در فارسی باستان �gramāیا grabā� در اوستایی �grām� در سغدی و �komele� در کردی وجود داشته است.
... [مشاهده متن کامل]
این واژه با واژه های �grāma� سانسکریت - �grex� لاتین - �group� و �grab� انگلیسی - �agora� یونانی - �Griff� آلمانی - �گره �و �گرد�و �گله� فارسی هم ریشه می باشد .
خیل خیل. [ خ َ خ َ / خ ح ] ( ق مرکب ) گروه گروه. فوج فوج :
سپاهی که از بردع و اردبیل
بیامد بفرمود تا خیل خیل.
فردوسی.
بنمود خیل خیل گنه پیش چشم من
تا در کدام خیل کنم بیشتر نگاه.
سوزنی.
... [مشاهده متن کامل]
ز هر سو جنیبت کشان خیل خیل.
نظامی.
رسیدند زنهاریان خیل خیل
که طوفان بدریا درآورد سیل.
نظامی.
بعرض جنوبی نمودند میل
شکارافکنان هر سویی خیل خیل.
نظامی.
سپاهی که از بردع و اردبیل
بیامد بفرمود تا خیل خیل.
فردوسی.
بنمود خیل خیل گنه پیش چشم من
تا در کدام خیل کنم بیشتر نگاه.
سوزنی.
... [مشاهده متن کامل]
ز هر سو جنیبت کشان خیل خیل.
نظامی.
رسیدند زنهاریان خیل خیل
که طوفان بدریا درآورد سیل.
نظامی.
بعرض جنوبی نمودند میل
شکارافکنان هر سویی خیل خیل.
نظامی.
- انجمن در انجمن ؛ گروه گروه. دسته دسته :
از در تو برنگردم گرچه هر شب تا بروز
پاسبانان بینم آنجا انجمن در انجمن.
خاقانی.
از در تو برنگردم گرچه هر شب تا بروز
پاسبانان بینم آنجا انجمن در انجمن.
خاقانی.