گرو گذاشتن


    mortgage
    pawn
    pledge
    to put in pledge
    to give as a pledge

مترادف ها

gage (فعل)
اندازه گرفتن، شرط بستن، گرو گذاشتن، متعهد شدن

gauge (فعل)
اندازه گرفتن، ازمایش کردن، شرط بستن، گرو گذاشتن، پیمانه کردن

engage (فعل)
مشغول کردن، گرفتن، از پیش سفارش دادن، نامزد کردن، استخدام کردن، بکار گماشتن، متعهد کردن، درهم انداختن، گیر دادن، گرو گذاشتن، گرو دادن، قول دادن، نامزد گرفتن، عهد کردن

pledge (فعل)
گرو گذاشتن، عهد کردن، متعهد شدن، به سلامتی کسی باده نوشیدن، التزام دادن

pawn (فعل)
گرو گذاشتن، رهن دادن

mortgage (فعل)
گرو گذاشتن

hypothecate (فعل)
گرو گذاشتن، وثیقه قرار دادن، رهن گذاردن

impawn (فعل)
گرو گذاشتن، رهن گذاشتن، به رهن دادن

پیشنهاد کاربران

بپرس