گرو همون رهن در زبان عربی هست که امروزه در فارسی هم رهن میگیم ولی در فارسی سره گرو گفته میشه
یعنی چیزی که برای اطمینان خاطر از بدهکار به عنوان وثیقه میگیری
درود بر دوستان فرهیخته، می توان به کمک واژه ی �اگر�، واژه سازی های خوبی انجام داد، بدین سان:
اگره: شرط. ( اگر ه )
اگریک: شرطی. ( اگر یک )
اگردار: مشروط. ( اگر دار: دارنده )
اگرداری: مشروطیت.
در گروِ: به شرط، مشروط به.
پارسی را پاس بداریم: )
در ترکمنی هم گیرو girew نوشته میشه در چهارچوب گیرمک ولی چیزی که فرو میکنیم از جنس و اموال خود در جایی .
در همین مفهوم رهن استفاده میشه.
همچنین در اشعار
گروگان. [ گ ُ ] ( اِ ) آلت تناسل. ( برهان ) . قضیب. ( آنندراج ) . کیر و لند. ( جهانگیری ) . کیر. نره مرد که آلت تناسل باشد :
... [مشاهده متن کامل]
ای پسر تا به میان پای تو درنگرستم
جز بیک چشم گروگان بتو برنگرستم.
سوزنی ( از آنندراج ) .
واژه گرو
معادل ابجد 226
تعداد حروف 3
تلفظ gero[w]
نقش دستوری بن حال
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: grw'n]
مختصات ( گِ رُ ) ( اِ. )
آواشناسی gerav
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی عمید
مشروط
شرط و مشروط: گرو و گروگان. مانند: آزادی من مشروط به خواست تو است: آزادی من در گرو خواست تو است.
گرو ( Gəro ) :نام محله ای در تبریز
رهن، شالهنگ، داو، شرط، دین
گرو : [اصطلاح حقوق]مرادف رهن است و گرو دهنده راهن است و گروگیر مرتهن است و گروگان عین مرهونه را گویند.
گرو : [ اصطلاح کفتر بازی ] به مسابقه های کبوتر پرانی گرو گفته می شود که اصطلاحا در این کار پولی گرو گذاشته می شود و همان شرط بندی است.
depend on: مثلا موفقیت ما در گرو تلاش ماست: Our success depends on our struggle