گره گشایی

/geregoSAyi/

    facilitation
    resolving of difficulties

فارسی به انگلیسی

گره گشایی داستان
denouement

گره گشایی کردن
facilitate, satisfy, untangle, untie, unwind

مترادف ها

relief (اسم)
کمک، تسکین، ترمیم، جبران، اعانه، برجستگی، بر جسته کاری، اسودگی، راحتی، جانشین، رسایی، ازادی، فراغت، حجاری برجسته، گره گشایی، اسایش خاطر، تشفی، خط بر جسته، رفع نگرانی

پیشنهاد کاربران

بپرس