بهم پیوستن، گره زدن، گیر انداختن، گره خوردن، منگوله دار کردن
گره زدن، پیچ خوردن، حلقه دار کردن
جفت کردن، بهم بستن، بستن، دسته کردن، بسیخ کشیدن، خوشه کردن، گره زدن، چوب بست زدن، بادبان را جمع کردن، بار سفر بستن
زدن، گره زدن، تساوی بستن
بر هم زدن، ژولیده کردن، گره زدن، ناهموار کردن، براشفتن، تاه کردن، چروک کردن، موجدار کردن
اخاذی کردن، گره زدن، باربری کردن، دوره گردی کردن
بهم پیوستن، بستن، بافتن، گره زدن، کشبافی کردن
جمع شدن، پیچاندن، گره زدن، فشردن، ناگهان کشیدن، بهم کشیدن
کشیدن، گره زدن، چفت کردن، جزء چیزی را بریدن، ضربت سریع زدن، به حرکت اوردن سهم
جمع شدن، گره زدن، بهم کشیدن