گره زدن


    ball
    knot
    tie
    to tie
    to knot

مترادف ها

knot (فعل)
بهم پیوستن، گره زدن، گیر انداختن، گره خوردن، منگوله دار کردن

loop (فعل)
گره زدن، پیچ خوردن، حلقه دار کردن

truss (فعل)
جفت کردن، بهم بستن، بستن، دسته کردن، بسیخ کشیدن، خوشه کردن، گره زدن، چوب بست زدن، بادبان را جمع کردن، بار سفر بستن

tie (فعل)
زدن، گره زدن، تساوی بستن

ruffle (فعل)
بر هم زدن، ژولیده کردن، گره زدن، ناهموار کردن، براشفتن، تاه کردن، چروک کردن، موجدار کردن

cadge (فعل)
اخاذی کردن، گره زدن، باربری کردن، دوره گردی کردن

knit (فعل)
بهم پیوستن، بستن، بافتن، گره زدن، کشبافی کردن

twitch (فعل)
جمع شدن، پیچاندن، گره زدن، فشردن، ناگهان کشیدن، بهم کشیدن

snick (فعل)
کشیدن، گره زدن، چفت کردن، جزء چیزی را بریدن، ضربت سریع زدن، به حرکت اوردن سهم

twitch grass (فعل)
جمع شدن، گره زدن، بهم کشیدن

پیشنهاد کاربران

get stitch هم میشه گره زدن
ولی اون یکم شک دارم
knot گره
tie a knot گره زدن
thread ی ۱ - نخ ۲ - نخ کردن ۳ - بافتن ۴ - . . .
needle سوزن
thread a needle سوزن نخ کردن
sew دوختن
گره زدن:[ اصطلاح فرش بافی ]به تاباندن خامه های پشمی یا ابریشمی به دور چله های فرش در حین بافت گره زدن می گویند.

بپرس