گره دار


    burled
    cross-grained
    knotted
    knotty
    lumpy

فارسی به انگلیسی

گره دار شدن
gnarl

گره دار و پیچ خورده
gnarled

مترادف ها

knotty (صفت)
پیچیده، غامض، گره دار

knotted (صفت)
جمع شده، دشوار، بر امده، گره دار، منگوله دار، ازدحام کرده، کلاله دار

burly (صفت)
سفت، تنومند، کلفت، ستبر، زبر و خشن، گره دار

nodular (صفت)
ورم کرده، گره دار، قلمبه شده، گره گره

nodose (صفت)
گره دار، دارای برامدگی های مشخص، قنبلی

reedy (صفت)
گره دار، باریک، نی زار، نی مانند، نایی، گیره دار

nodous (صفت)
گره دار، دارای برامدگی های مشخص، قنبلی

پیشنهاد کاربران

گورانده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) درهم وبرهم شده. گره خورده ( نخ و ابریشم ) .
معقد / معقده

بپرس