thaw
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
گرم کردن، گرم شدن
اب شدن، گداختن، گرم شدن
پیشنهاد کاربران
کنایه از خوب شدن با کسی ، گرم گرفتن با کسی ، توجه و اعتنا
گرم ایستادن . [ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) کاملاً گرم شدن . نهایت گرم گردیدن : میان هر دو لشکر مسافت [ لشکر محمود و مسعود ] نیم فرسنگ بود و هوا سخت گرم ایستاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 118 ) . امیر به گرگان رسید و هوا سخت گرم ایستاده بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476 ) .
گرم شدن:خوشحال شدن
( ( گرم شو از مهر و ز کین سرد باش
چون مه و خورشید جوانمرد باش ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 305 . )
( ( گرم شو از مهر و ز کین سرد باش
چون مه و خورشید جوانمرد باش ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 305 . )
گرم شدن مرکب: سرعت رفتن را آماده شدن، کنایه از طبع روان داشتن.
چون به سخن گرم شود مرکبش
جان به لب آید که ببوسد لبش
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۴۳.
چون به سخن گرم شود مرکبش
جان به لب آید که ببوسد لبش
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۴۳.