گرم

/garm/

    rousing
    warm
    to
    producing a hot temperament
    ardent
    enthusiastic
    fiery
    friendly
    effective
    attractive
    charming
    snappy
    glandular process
    gramme
    thermal
    chummy
    hearty
    heated
    hot
    mellow
    neighborly
    rapturous
    scruff
    snug
    sociable
    summery
    gram
    nape

فارسی به انگلیسی

گرم بودن مهمانی
jump

گرم پر
hackle

گرم سازی بدن
warm-up

گرم شدن
heat, roast, warm, to grow hot or warm, to warm up

گرم شدن با هم
thaw

گرم نشده
cold

گرم و احساساتی
fiery

گرم و تازه
hot

گرم و خفه
frowsty

گرم و گرفته
close

گرم و مرطوب
steamy, sultry, tropical, sticky, frowsty, muggy

گرم و نرم
cozy, snug, toasty

گرم کار
absorbed in work

گرم کالری
calorie

گرم کردن
heat, swelter, warm, to heat, [fig.] to excite

گرم کردن و به اهستگی سرد کردن شیشه و فلزات
anneal

گرم کردن کامل
toast

گرم کن
warmer, stove

مترادف ها

ardent (صفت)
سوزان، تند و تیز، گرم

hot (صفت)
تند، حاد، تیز، با حرارت، تابان، گرم، داغ، تند مزاج، اتشین، برانگیخته، پر حرارت، تفته

ebullient (صفت)
با حرارت، پر هیجان، گرم، جوشان، احساساتی

warm (صفت)
با حرارت، گرم، صمیمی، غیور

peppery (صفت)
تند، با روح، تند و تیز، گرم، فلفلی، فلفل دار

thermal (صفت)
گرم، گرمایی، حرارتی، دمایی، وابسته به گرما

muggy (صفت)
گرم، خفه، گرفته

warmish (صفت)
گرم، داغ

perfervid (صفت)
تابان، مشتاق، گرم، حریص، بسیار با حرارت، بسیار غیور

پیشنهاد کاربران

گرم واژه ای فارسی و برگرفته از واژه �garm / garom� در فارسی میانه می باشد که با واژه �garəma� اوستایی و �gharma� سانسکریت هم ریشه می باشد .
همچنین واژه های warmaz آلمانی - warm انگلیسی - formus لاتین - therm�s ( θέρμος ) یونانی با این واژه فارسی هم ریشه هستند .
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

گرمگرمگرمگرم
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
گرمگرمگرمگرم
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
گرمگرمگرمگرمگرم
گرم؛ کلمه ی گَرم و چَرم در عالم واقع به صورت مستقیم مرتبط با کلمه ی انرژی می باشد.
به گونه ای که کلمه ی گرم، منشعب از گرا و گرایش و گردیدن و گردش به مفهوم انتقال و حرکت انرژی مفهوم می رساند.
و کلمه ی چَرم که در نمود عالم واقع به پوست حیوانات گفته می شود جهت حفظ گرمایِ انرژی مفهوم دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

در تعریف ساده گرما نمایانگر انتقال انرژی و چرم نماد حفظ نمودن گرما می باشد.
جهت درک بهتر این توضیح که ذکر شد، در مورد فلسفه ی پیدایش کلمه ی زرتشت توضیح کوتاهی خدمت علاقه مندان به این مباحث داده شده است.
زرتشت ؛ زر تَش=آذر آتش=نور آتش
آذر به معنای نور زرد مثل آذرخش
زر؛ هرچیز براق و نورانی و باارزش مثل طلا.
طلا هم از اون جهت برای آن ماده نامگذاری و استفاده شده است که نمایانگر طلوع نور است. مرتبط با طلا طلوع طلیعه طالع اطلاع مطالعه اطلاعات.
آذربایجان ؛ آذر بایشان= آذربیشه به مفهوم سرزمین نور
بیجار؛ بیشه آر، بیشه ی انرژی
آر= انرژی، حرارت، مثل ترکیب دو کلمه ی آر یر=ایران مثل ترکیب آر ژن=انرژی
آرارات؛ آراراست، آراسته شده، اُستوار، راست، روستا، رُستن، رُشد، رشید
آگِر= گرمای آتش، آگرین، گرند، گراندیک، پارس گراندیک
آگرین نامی دخترانه به مفهوم دختر پر شور و حرارت، ( در حال استفاده در کرمانشاه و سنندج )

آر؛ در کل هر کلمه ای که آر در اون استفاده شده باشد به مفهوم نیرو و انرژی و قدرت می باشد. مثل پندار گفتار کردار. گرفتار، دمار، آرتش، آراسته، آرزو، آراز، آرمان، اروند ، آرامش، آره، آری، آریا، آریان، آرد، اَرده، آروات، اروتیک، آرماتور، آرمادلو، آرمیچر، آروس، آریس، عروس، آرامی، عربی، عارابستان، عراق و اراک، ارکان، آریزونا، آرتین، آرتور، آرمین، آرارات، آرد، ارده، آراد، اردشیر، آرماگدون، و فراوان از این دست کلمات.

گرم [گَ رَ م] در نمونه های پایین مخفف ( اگر مرا ) است که به ویژه در شعر بسیار استفاده می شود امّا ندیدم هیچ یک از واژه نامه های این وبگاه بدان اشاره کرده باشند:
ز دست بخت گران خواب و کار بی سامان / گَرَم بود گله ای، راز دار خود باشم ( حافظ )
...
[مشاهده متن کامل]

به روز وصل به پای تو گر رسد دستم - گرم به تیغ زنی روی باز پس نکنم ( جهان ملک خاتون )
گَرَم ترانهٔ چنگ صَبوح نیست چه باک - نوایِ من به سحر آهِ عذرخواهِ من است ( حافظ )
تو مپندار کز این در به ملامت بروم - که گرم تیغ زنی بنده بازوی توام ( سعدی )
گرم سیم و درم بودی مرا مونس چه کم بودی - وگر یارم فقیرستی ز زر فارغ چه غم بودی ( مولانا )
ضمناً "گرت" نیز مخفف ( اگر تو را ) است:
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید - که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها

گِرم به دستگیره ای که در چهار گوشه توبره یا خوره با نخ درست می کردند گفته می شد. هنگام نیاز ریسمان و طناب را از این دستگیره ها عبور می دادند
در عشایر فارس ایلات خمسه. به بهره گرفتن از گوسفندان گُرم گوییند. وقتی گوسفندان از نظر تعداد زیاد شدن و توان نگهداری به مشکل رسید تعدای از آن را می فروشند و جای دیگری سرمایه گذاری می کنند مانند خرید زمین باغ منزلی در شهر ی روستا خرید طلا و علوفه. که به آن می گویند فلانی از گوسفندانش خوب گُرم می گیرد.
گُرم در ایلات عشایر فارس به بهره گرفتن از گوسفندان می گویند. یعنی موقعی که یک نفر می خواهد دامداری و چوپانی رو شروع کند می گویند وقتی گوسفندانت از نظر تعداد از یه مرزی گذشت و بیشتر از اون تعدادی شد که
...
[مشاهده متن کامل]
توان نگهداری مشکل شد یه بخشی از آن را فروخت و جایی دیگر سرمایه گذاری کرد مثلا زمینی. خانه ای باغی خرید و دوبار شروع ب نگهداری و مجدد بخشی از آن را فروختن به این بخشی که میفروشی بهش میگن گُرم گرفتن.

واژه گرم
معادل ابجد 260
تعداد حروف 3
تلفظ garm
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: garm]
مختصات ( گَ ) [ په . ] ( ص . )
آواشناسی garm
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
واژگان مترادف و متضاد
سرگرم.
آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک. نهادی ای تشنه لب صورت خود روی خاک. تنت به سوز و گداز تو گرم راز و نیاز.
گُرم:غم، اندوه، حزن
کنایه از با محبت بودن
در شهرستان بردسکن خراسان رضوی به پنبه که از پنبه زارها حاصل می شودنیز گُرم می گویند.
گرم
گرم = گر، م
گر = خانه
م = من ( روان/روح ) .
گرم = خانه روان/روح
گرمی = خانه زندگی
هنگامی که آدمی میمیرد گرمی خود را از دست میدهد.
واژه گرم یک واژه پارسی سره است که از هر دو سو خوانده میشود.
...
[مشاهده متن کامل]

گرم 🔄 مرگ
جانداران که میمیرند گرمی خود را از دست میدهند و سرد میشوند.

در ابرکوه، پنبه کاران، پنبه ای که هنوز از سُدَک �چهار پری، آغوزه� بیرون نیاورده اند، �گُرُمْ� گویند
گُرم در تاریخ سیستان نیز امده چگونه عوامانه است ؟ اصیلترین واژگان پارسی را باید نزد پامیریان و پشتوها و بلوچان و کردان و لزان و دیلمیان و مردم روستاها و کوچگردان جست
گِرَم:[ اصطلاح بازار طلا]گرم یک واحد اندازه گیری وزن است؛ هر ۱۰۰۰ گرم معادل یک کیلو است. جالب است بدانید اکثر ترازوی طلافروشان روی واحد گرم تنظیم شده اند و وزن را به گرم نشان می دهند.
گرم : این کلمه از دو بخش تشکیل شده است بخش نخست گر که تحریف گُر به معنای گرما می باشد و ( م ) آخر پسوند این کلمه است که مشابه آنرا در کلمه سرد ( تحریف سرم ) و سرما می بینیم کلمه گرم در انگلیسی به وارم و در اصطلاح عامیان ولرم شده است.
سنگین شده از احساسات.
در زبان لری بختیاری به معنی
گیرم
gerom
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)