سفت، انبوه، گل الود، چاق، کلفت، ستبر، ضخیم، تیره، غلیظ، پر پشت، چاق و چله، گرفته، ابری، زیاد، صخیم
muggy(صفت)
گرم، خفه، گرفته
dull(صفت)
کودن، احمق، کند، گرفته، راکد
darksome(صفت)
سیاه، گرفته، اندکی تیره
low-spirited(صفت)
افسرده، کدر، گرفته، دلتنگ، دارای روحیه بد، دل مرده
chock-full(صفت)
کیپ، پر شده، گرفته، لبالب، مالامال
gruff(صفت)
ناهنجار، درشت، ترشرو، بد خلق، خشن، گرفته، دارای ساختمان خشن و زمخت
eerie(صفت)
ترساننده، گرفته، وهم اور
hoarse(صفت)
خفه، خشن، زمخت، گرفته، خشن و ضعیف، خیلی نامرتب، خرخری
choky(صفت)
خفه، گرفته، دم دار
sombrous(صفت)
گرفته، پر رنگ، سیر، حزن انگیز
eery(صفت)
ترساننده، گرفته، وهم اور
muzzy(صفت)
گیج، گرفته
poky(صفت)
پست، کهنه، گرفته، دلگیر
pokey(صفت)
گرفته، دلگیر
tristful(صفت)
غمگین، گرفته، محزون، اندوهناک
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست واژه ی گرفته از ریشه ی واژه ی گرفتن فارسی هست. لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید ... [مشاهده متن کامل]
ببینیم در زبان پارسی باستان آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. • منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
اثر کرده ، اثر گرفته ، مشتق گرفته
( ( دائی شکری رفیق باز و جوانمرد و دست و دل باز و لوطی بود ودائی رحمن گرفته و اخمو و بامبول زن و چاچول باز و نالوطی. ) ) ( صادق چوبک ، کفتر باز )
گرفته ای باختن با کسی : با رمز و کنایه با او سخن گفتن ، کنایه ای آمیخته با طنز و طعن به کار بردن . شاه با او تکلفی در ساخت به تکلف گرفته ای می باخت معنی بیت : شاه چنان وانمود می کرد که با او عشق می بازد و دلباخته ی اوست و در این تکلّف او رمز و کنایه ای تلخ و طعن آمیز نهفته بود . ... [مشاهده متن کامل]