گرفتار

/gereftAr/

    caught
    captured
    involved
    entangled
    embarrassed
    very busy
    tied up
    embattled
    slave

فارسی به انگلیسی

گرفتار بدهی
encumbered by debts

گرفتار توفان
stormbound

گرفتار ساز
captor

گرفتار سازی
entrapment

گرفتار شدن
involve, to get into difficulty, to be captured

گرفتار عذاب وجدان
conscience-stricken

گرفتار عشق او
enamoured of (her) love

گرفتار فقر و فاقه
poverty-stricken

گرفتار کار
engaged

گرفتار کردن
corral, enchain, ensnare, entangle, trap, to capture, to tie up, to involve

گرفتار کردن به طور کامل
swamp

گرفتار کردن در تور
enmesh

گرفتار کردن قرض و ادعا
encumber

مترادف ها

involved (صفت)
پیچیده، گرفتار، مبهم، بغرنج، در گیر، مورد بحی

afoul (صفت)
گرفتار، دچار

captive (صفت)
گرفتار، شیفته، ترسو، دستگیر، دربند

preoccupied (صفت)
گرفتار، شیفته، پریشان حواس، پرمشغله

پیشنهاد کاربران

گرفتاری ما آن است که در رایانه و همراه واژگان نافارسی پیشاهنگ است. و کسی به اندیشهء زبان میهنی ما نمی باشد.
بامس
واژه گرفتار
معادل ابجد 901
تعداد حروف 6
تلفظ gereftār
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: grif - tār]
مختصات ( گِ رِ ) [ په . ] ( ص مف . )
آواشناسی gereftAr
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی عمید
واژگان مترادف و متضاد
mired in
When I came to this land, this kingdom was mired in chaos
تنگدست
گرفتار عشق او
اسیر
پای در گل. [دَ گ ِ ] ( ص مرکب ) گرفتار و حیران. ( غیاث اللغات ) .
کله بند. [ گویش شهرستان بهاباد ] /kale band/درگیر، مشغول و گرفتار.
این کلمه در اصل کَلِّه ( به معنای سر ) بند بوده است و مانند پای بند و دست بند به معنی بند و قید است. طرف میگه از صبح تا حالا، کله بند ماشین هستم ( مثل، سرگرم تعمیر ماشین بودن )
اسیر، بازداشت، دربند، محبوس، دامنگیر، دچار، دستخوش، مبتلا، پرمشغله، غرق، مشغول، دلباخته، عاشق، برده، پای بند، مقید، صید، نخجیر
پابند
بندی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس