گردیدن


    revolve
    rotate
    turn
    wheel
    to turn
    to revolve
    to walk
    to search

فارسی به انگلیسی

گردیدن با سرعت
whirl

گردیدن روی پاشنه
pivot

مترادف ها

revolve (فعل)
تغییر کردن، دور زدن، گردش کردن، سیر کردن، چرخیدن، گردیدن

roam (فعل)
سیر کردن، گشتن، پرسه زدن، گردیدن

swirl (فعل)
گشتن، گردیدن، باعث چرخش شدن

پیشنهاد کاربران

۱. فارسی دو نوع مصدر دارد، مصدر جعلی و ناجعلی که هردو از دید دستوری درست هستند.
۱. رَهیدن/رَستن
۲. روییدن/رُستن
۳. پَزیدن/پُختن
( حتی حضرت مولوی برای در آمدن وزن سروده شان یک جا از پزیدن بهره برده اند، آیا مولوی اینقدر بیسواد بود که نمی دانست بن گذشته پز پخت است؟ قطعا می دانست اما برای درست شدن شعرش از مصدر جعلی استفاده کرده )
...
[مشاهده متن کامل]

میوه دل می پزید روح از او می مزید ( مزه میکرد )
باد کرم بروزید حرف پریشان رسید
گردیدن هم مصدر جعلی گرد است که مصدر ناجعلی آن گَشتن است.
۲. شما اینقد بیسواد و با فارسی بیگانه هستید که نمیدونید مصدر گردیدن همان گشتن است چطور جرات می کنید درباره دستور فارسی نظر بدید؟
حداقل ما ترکی بلد نیستیم پشتشم حرف نمی زنیم!
۳. آیا شما استانبولی هستید که برای اثبات گفتتان از مصدر استانبولی بهره میبرید؟ تازه استانبولی یکی از تحریف شده ترین زبان های ترکی است! حتی ق و خ هم ندارند! که دوتا از اصیل ترین حروف ترکی هستند، به گفته پروفسور اورتایلی تاریخدان برجسته ترک ۴۰درصد ترکی استانبولی را مستقیمن وام واژگان پارسی ساخته اند!
او یک پروفسور ترک است، رئیس مجموعه توپقاپی بوده، و در دانشگاه گالاتاسرای ترکیه به تدریس می پردازد چنین می گوید بعد شما که صددرصد یک هزارم سواد اورا هم ندارید از خودتان می گویید فارسی را ترکی ساخته؟
بسی انسان جالبی هستید!
فارسی بلد نیستید و حکمم صادر می کنید!

خیلی بی قاعده هست یعنی مصدر گردیدن هست بعد توی صرف میشه گشتن یعنی هیچ ربطی به هم ندارن، یا امری بگرد میشه بگردم بگردی میگن کسی نمیگه بگردیدم بگردیدی و ایدی توی این مصدر باز حذف میشه.
در بازار گردید
...
[مشاهده متن کامل]

توی بازار می گردیدم
توی بازار خواهم گردید یا خواهم گشت.
معلوم نیست چه به چیه انگار چند چیز با هم قاطی شده یا فرمت زبان بمرور تغیر کرده

اصلا این کلماتی که دهخدا همه رو یجا جمع کرده و به هم وصل کرده هرکدوم یک کلمه جدا هست. گرد یک کلمه جدا هست. گشتن که از ریشه ترکی گچمک هست. گچدی شده گشتی. گچدم شده گشتم. پس گشتن هیچ ربطی به گرد نداره. همچنین
...
[مشاهده متن کامل]
گرد اسم هست به صورت فعل استفاده شدن و مصدر ندارن. گردیدن مصدر گردید هست به معنی شد که باز خودش ترکی هست. ایشی گردیک، کار انجام گردید ابن فعل در اصل بمعنی دیدن هست که در ترکی معنی دوم انجام دادن میدهد

کره زمین گِرد است و جهانگَردی، به نظر می رسد به معنای سفر رفتن به دور جهانی باشد که گرد است. در کل، گشتن، همین معنا را به ذهن می آورد.
افتادن=
شدن چنانکه گویند چه افتاده یا چنین افتاد یعنی چه شد و چنین شد. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ) . آمدن. گردیدن. گشتن. ( از یادداشتهای مؤلف ) :
سر نیزه و گرز خم داده بود
همه دشت پر کشته افتاده بود.
...
[مشاهده متن کامل]

فردوسی.
و برده خزری که سلیمانی افتد بیشتر از اینجا [ از ناحیت بجناک ] خزر باشد. ( حدود العالم ) . تا روز یکشنبه برابر افتادند هر دو سپاه. ( تاریخ سیستان ) . سپاه امیر طاهر و امیر خلف بلب هیرمند هر دو برابر افتادند. ( تاریخ سیستان ) .
و دیگر چو بیمار افتد کسی
در آن دردمندی بماندبسی.
( گرشاسبنامه ) .
زمین تا بجائی نیفتدمغاک
دگر جای بالا نگیرد ز خاک.
( گرشاسبنامه ) .
که گر بینمش چهره و افتد خوشم
کمان را به انگشت کوچک کشم.
( گرشاسبنامه ) .
نام آن بود که تو بهنر بر خویشتن نهی ، تا از نام زید و جعفرعم و خال به استاد فاضل و فقیه و حکیم افتی. ( منتخب قابوسنامه ص 28 ) . شکل و ارکان پارس و شکل ولایت پارس چنان افتاده ست کی قسمت حدود شرقی و غربی و شمالی و جنوبی بر چهار رکن می افتد. . . و در شکل پارس کی برزده شده است ، تأمل افتد تحقیق این معنی معلوم گردد. ( فارسنامه ابن البلخی صص 120 - 121 ) . قرار بدان افتاد کی تاج میان دو شیر بنهند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 77 ) . و این سوار را شهرک مرزبان برابر افتاد و نیزه ای بر سینه او زد و بکشت. ( فارسنامه ابن البلخی ص 114 ) . تا آنگاه کی صافی شد و خرابی و خلل کی راه یافته بود، بروزگار تلافی افتاد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 170 ) . و تا از کار دین فارغ نیفتد بهیچ کار دیگر التفات نتوان کردن. ( فارسنامه ابن البلخی ص 89 ) . و ثفلی همچون دردی روغن زیت به اسهال دفع افتد. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . مردم را گمان افتاد که وی بهتر گشت از دیوانگی. ( نوروزنامه ) . تا بر آخر اسیر افتاد و پیش ضحاک آوردند. ( مجمل التواریخ ) . و سرخاب اسیر افتاد بقلعه تکریت بازداشتند. ( مجمل التواریخ ) . خدای تعالی رابدان نام بخوانیم و ما را اجابت افتد. ( مجمل التواریخ ) . و هر مرد از بزرگان عرب با او حرب کردند و اسیرافتادند. ( مجمل التواریخ ) . و هرگاه که در آن اشتباهی افتاد ادراک معانی ممکن نگردد. ( کلیله و دمنه ) .
هیچ افتدت آخر که ببیچارگی من
رحم آری و بر کاهش جانم نفزائی.
خاقانی ( از آنندراج ) .
این مقدمات از بهر آن تقریر افتاد تا پادشاه تعجیل را. . . بسیرت مرضیه و عادت حمیده خود راه ندهد. ( سندبادنامه ص 154 ) . ناگاه خبر وفات او از اندرون بیرون آمد و حقیقت حال او معلوم نشد که چگونه افتاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 404 ) .
کار من اگر چنین بد افتاد
این کار مرا نه از خود افتاد.
نظامی.
بعذری کان قبول افتاد در راه
برون آمد ز خلوتخانه شاه.
نظامی.
پیر بدو گفت چه افتاد رای
کان همه رفتند و تو ماندی بجای.
نظامی.
دعا کردم که یارب العزه مرا فریاد رس اگر محبت او مرا از محبت تو مشغول خواهد کرد یا جان او برداریا جان من ، در حق او اجابت افتاد. ( تذکرةالاولیاء عطار ) .
گوش آن کس نوشد اسرار جلال
کو چو سوسن ده زبان افتاد و لال.
مولوی.
نیفتاده در دست دشمن اسیر.
سعدی.
سیه گوش را گفتند ترا ملازمت صحبت شیربچه به چه وجه اختیار افتاد. ( گلستان ) . زاهد را این سخن قبول نیفتاد. ( گلستان ) .
صالح و طالح متاع خویش نمودند
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
حافظ.
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد.
حافظ.

چرخ زدن