گرد کردن


    ball
    circularize
    round

مترادف ها

rounding (اسم)
گرد کردن

gather (فعل)
جمع کردن، گرد کردن، گرد امدن، جمع شدن، بزرگ شدن، فراهم اوردن، نتیجه گرفتن، اجتماع کردن، گرد اوری کردن، استباط کردن

agglomerate (فعل)
انباشتن، جمع کردن، متراکم شدن، گرد کردن، گرد امدن

round (فعل)
گرد کردن، دور زدن، کامل کردن، بیخرده کردن

round off (فعل)
گرد کردن، گرد کردن برشی

conglobate (فعل)
گرد کردن، گلوله شدن

globe (فعل)
گرد کردن، کروی کردن

roll (فعل)
گرد کردن، پیچیدن، گشتن، غلتیدن، غلت خوردن، غلتاندن، غلت دادن، غل دادن، غلتک زدن، بدوران انداختن، تراندن، تر دادن، تلاطم داشتن

پیشنهاد کاربران

Round up: یعنی گرد کردن عدد به اعداد بالاتر
Round down: گرد کردن عدد به اعداد پایینتر مثلا ۲۸ رو میگن ۲۰
برابر پارسی واژه جمع کردن
تاثیری نداشتن
آن اخبار و اراجیف گَردی نکردی. جهانگشا

نابودکردن

بپرس