جفت کردن، انباشتن، متراکم کردن، گرد امدن، جمع شدن، گرد اوردن، سوار کردن، فراهم اوردن، هم گذاردن، انجمن کردن
جمع کردن، گرد کردن، گرد امدن، جمع شدن، بزرگ شدن، فراهم اوردن، نتیجه گرفتن، اجتماع کردن، گرد اوری کردن، استباط کردن
انباشتن، جمع کردن، متراکم شدن، گرد کردن، گرد امدن
گرد امدن، جمع شدن، چروک شدن
جمع کردن، گرد امدن، منعقد کردن، دور هم جمع شدن، تشکیل جلسه دادن، هم ایش کردن
جمع کردن، گرد امدن، جمع شدن، ازدحام کردن، بصورت گله ورمه در امدن
گرد امدن، اجتماع کردن، فراهم امدن
گرد امدن، احاطه کردن، زنگ زدن، حلقه زدن، چرخ خوردن
گرد امدن، پشتیبانی کردن، تقویت کردن، صف ارایی کردن، دوباره جمع اوری کردن، دوباره بکار انداختن، نیروی تازه دادن به، سرو صورت تازه گرفتن
گرد امدن، دسته شدن، بازدید کردن
متحد کردن، گرد امدن، جمع شدن