گراییدن


    to be inclined
    have a tendency
    to intend or desire

فارسی به انگلیسی

گراییدن مجدد به فساد
backslide

مترادف ها

join (فعل)
متحد کردن، پیوستن، متصل کردن، پیوند زدن، پا گذاشتن، ازدواج کردن، گراییدن، در مجاورت بودن

tend (فعل)
پرستاری کردن، گراییدن، مواظب بودن، میل کردن، نگهداری کردن از، وجه کردن، متمایل بودن به، گرایش داشتن

پیشنهاد کاربران

گراَییدن
قصد کردن
آرزو کردن
میل داشتن
معنی گراییدن=آرزو کردن
گراییدن یعنی ترور و فرانکلین و مایکل در جی تی ای ۵
گرایید یعنی رو آوردن
گراییدن = رو آوردن، پذیرفتن
قصد کردن، آرزو کردن
گراییدن : قصد کردن، آرزو کردن
میشه بگید با گراییدن یک جمله امری بنویسم
منسلک داشتن ، منسلک شدن
میل بودن

پیوستن
گراییدن: در پهلوی گْراییتن grāyītan بوده است.
( ( مرا گفت :خوب آمد این رای تو ؛
به نیکی گراید همی پای تو . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 218. )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس