کاتبت را گو :نویس خازنت را گو:بسنج
ناصحت رو گو:گُراز و حاسدت را گو:گداز
منوچهری دامغانی
گِراز در شاهنامه احتمالا سلاحی جنگی استدکه با آهن ساخته میشود و ساخته ی هوشنگ است
مانند بیت زیر:
چو بشناخت آهنگری پیشه کرد. . . گِراز و تبر، ارع و تیشه کرد
گراز : یکی از خدایان تثلیث هندو ویشنو نام دارد . در اساطیر دین هندوستان یکی از جلوه های دهگانه ویشنو برای خدمت رسانی به مردم می باشد .
از دیگر جلوه های دهگانه ویشنو در آیین هندو می توان به : ماهی، لاک پشت ، موجود نیمه آدم و شیر ، کوتوله ، راما ( Ram� ) ی تبر به دست ، راما ، کریشنا ( Krishna ) ، بودا ( Buddha ) و کَلکی ( Kalki ) . اشاره کرد . بودا حکیم بنیانگذار بودیسم و کَلکی موعود آخرالزمان است که به اعتقاد هندوان برای اصلاح جهان ، شمشیر به دست و سوار بر اسب سفید ظاهر خواهد شد .
... [مشاهده متن کامل]
رجوع شود به ( توفیقی ، حسین ، آشنایی با ادیان بزرگ ، 1398: 34 )
تکواژشناسیِ واژه یِ ایرانیِ " ویراژ ":
این واژه از دو تکواژِ " وی. راژ " ساخته شده است:
1 - پیشوندِ " وی":
پیشوندِ "وی" پیشوندی در زبانهای پارسی میانه - پهلوی و اوستایی بوده است که در زیرواژه یِ " وی" از همین تارنما به این پیشوند پرداخته ام. نیاز به یادآوری است که پیشوندِ " وی" در زبانِ پارسیِ نوین بیشتر به ریختِ " گُ" درآمده است.
... [مشاهده متن کامل]
2 - تکواژِ " راژ ":
" راژ " با واژه یِ اوستاییِ " رَز " به چمِ " راست کردن، به خط کردن، ردیف کردن" همریشه است.
( در زیرواژه یِ " رز" یا " راز" از همین تارنما به ریشه یِ این واژه و چمهایِ آن پرداخته ام. ) نیاز به یادآوری است که "راژ" با واژه یِ " راز" که بُن کنونیِ " راختن/راشتن" است، یکی و اینهمان است که در واژگانی همچون ( افراختن/افراشتن با بُنِ کُنونیِ " افراز ( اف. راز ) " به زیبایی نمایان است.
درباره یِ " راژ" و " راز" :
به همان دلیلی که ما در زبانِ پارسیِ میانه کارواژه ای بنامِ " واختن" با بُنِ کُنونیِ " واز" داشته ایم که با واژگانِ " واژ" و " واج" همریشه هست، بهمین گونه واژه یِ " راختن" با بُنِ کُنونیِ " راز" داشته ایم که با واژگانِ " راژ" و " رَج" همریشه است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پس ما می توانیم به جایِ " راژ"، از " راختن/راز" و به جایِ " پیشوندِ " وی"، از پیشوندِ " گُ" نیز بهره ببریم؛ پس در پیِ آن، ما کارواژه ای به نامِ " گُراختن" با بُنِ کُنونیِ " گُراز" را خواهیم داشت که سببیِ ( =Kausativ ) آن، کارواژه یِ " گُرازاندن" با بُن کنونیِ " گُرازان" خواهد بود ( بمانندِ خوردن/خوراندن ) .
خوک دشتی . [ ک ِ دَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خوکی که در دشت زیست می کند : مریخ دلالت کند بر شیران و پلنگان و گرگان و خوک دشتی . ( التفهیم ) .
خوک وحشی . [ ک ِ وَ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گراز. رجوع به گراز شود.
گراز به پارسی کهن می شه virāz یا varāz و به گ دگرگون شدن خیلی از واژگان این مدلیه
گُراز :
دکتر کزازی در مورد واژه ی "گُراز " می نویسد : ( ( گراز گونه ای است از بیل که در کشاورز ی به کار برده می شود . بر پایه ی هنجارهای زبانشناختی ، ریخت کهن و پهلوی آن ورزا wraz می تواند بود. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( چو بشناخت ، آهنگری پیشه کرد ؛
گُراز و تبر ، ارّه و تیشه کرد. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 250. )
ساد