قبول کردن، قبول شدن، تصویب کردن، رخ دادن، گذراندن، اجتناب کردن، رد کردن، سپری شدن، گذشتن، رد شدن، سرامدن، عبور کردن، تمام شدن، سبقت گرفتن از، مرور کردن، عقب گذاشتن، پاس دادن، تصویب شدن، رایج شدن، وفات کردن
get on(فعل)
کار کردن، پیش رفتن، گذراندن، موفق شدن، گذران کردن
outwear(فعل)
کهنه شدن، گذراندن، فرسوده شدن، بیشتر دوام کردن
avert(فعل)
بیگانه کردن، منحرف کردن، گردانیدن، گذراندن، دفع کردن، بیزار کردن، بر گرداندن
while(فعل)
گذراندن
survive(فعل)
گذراندن، بیشتر زنده بودن از، زنده ماندن، باقی بودن، طی کردن برزیستن
پیمودن سالی یا روزی و یا شبی ؛ عمر کردن. بر او گذشتن سالی یا روزی یا شبی : به اندیشه گفت ای جهاندیده زال بمردی بی اندازه پیموده سال. فردوسی. و گرنه من ایدر همی بودمی بسی با شما روز پیمودمی. ... [مشاهده متن کامل]
فردوسی. بسی پهلوان جهان بوده ام به بد روز هرگز نپیموده ام. فردوسی. ز یزدان و از گشت گیتی فروز بر این راز چندی بپیمود روز. فردوسی.