گذران

/gozarAn/

    livelihood
    subsistence
    sustenance
    passing
    transient
    means of livelihood

فارسی به انگلیسی

گذران کردن
to subsist, to get along, to fare, to shift

گذران کردن با سختی
scrape

مترادف ها

subsistence (اسم)
دوام، مدد معاش، سر سختی، زیست، نگاهداری، معاش، اعاشه، گذران، امرار معاش، وسیله معیشت

maintenance (اسم)
قوت، نگهداری، تعمیر، نگهداشت، ابقاء، گذران، عمل تمیز کردن و پاک کردن

پیشنهاد کاربران

گذار آنی و بی توقف مانند ثانیه شمار ساعت راحل یا راحله مثل شتر که نام دیگر عبیر و شتر است و راحل هم در عربی به معنی عبیر میتوان گرفت
در حال گذر و ارتحال وسپری شدن ایام با توشه لازم مثلا گذران زندگیم میشود یعنی توشه ام گذران زندگی را پاسخگو است و این حیات در حال ممات را کفایت میکند. حضرت حافظ میفرماید
برلب جوی نشین و گذر عمر ببین
...
[مشاهده متن کامل]

کین اشارت زجهان گذران. ما را بس
یعنی گذر آب جوی اشاره ای است از این گیتی و عمر گذران در حال ارتحال

در حال گذر
آنی

بپرس