تو ترکیه به مسیر میگن گذرگاه و خودشونم میگن فارسیه
چه کینه ای از فارسی به دل دارید؟
اوکی پس ییلدیز از هوردیس میاد یعنی خورشید شکل ( مثل تندیس ) و گوک هم از گویک میاد یعنی نیم کره و گنبد
ریشه شناسی های شما همینقدر توهین به منطق انسانیه
گذر کلمه ای تورکی است که از گزمق تورکی به معنی گشتن گرفته شده ریشه آن گز بوده وقتی پسوند ار بدان اضافه می شود به شکل گزر و به معنی گردش کننده در می اید و به شکل گذر وارد فارسی شده است
منبع. عکس نامهٔ باستان دکتر میر جلال الدین کزازی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
ز دیوان حافظ اشکی برخاست درب این جان،
ز شمع زندگانی گشت نورش پربارتر از نان،
شاد روان گردد آن عشق آسمانی،
کز سخن بر میاید دگر رازش ز جوانی،
آه شیرین زبان ترد مست این نگاه است،
چای تلخ محبت مدهد و تباهی را ز فریاد است،
... [مشاهده متن کامل]
برگ ها را که بر نوش داری ای نخل زیبا،
چای شیرین کز فرنوش داری ای قوای خرما،
درب هستی مستی مکن ای جگر،
کاج هم دوردانه گرد درختی دگر،
کز سخن بازا کمالش را بداد،
درب این جاده عشق بر ما هم سلامش بداد،
چنانگه ذات تقوا اندر جگر شیرین پروا بگشت،
درد و غم ز کمر تا بر دندان شفا بگشت،
شوکت عشق را ز خدای بر چشمانت هم داری،
عاشقی راز سودا است و درب گنبد پروا تو فقط کاری،
کز این گزینش برتر شایان حب اله است،
ز رقم عشق بر قلم روانه دهد نور پگاه است،
این همین چادر مشکی را ز راز شب دارمش،
درب گشایش دستم خالق را ز وحب آرمش،
تا توانا بینی قلبت دگر سنگ مساز،
که کز سنگ جانت مدهد دگر میل راز.
تکتم کمانی
گذر کرد
خطور کرد
رد شد
گذر
از گذمک تورکی
گذینتی : گشت و گذار
گذر … گذیرم … گذیب دولاشماق
قاه از قاهر عربی
تخت و سریر و مکان چیزی
گذرگاه : محل گشت و گذار
محل حرک
گذر : در پهلوی وتر witarag بوده است.
( ( نگیرند مر یکدگر را گذر ؛
نباشد از این یک روش زاسْتر ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 202 )