باقی مانده های سنت های گاه سنجی و زمان سنجی ایرانی، در برخی سرزمین های ایرانی تبار و ایرانی نشین در دوران باستان همچنان تا حدودی برجای مانده اند. یکی از این سرزمین ها عبارت است از ناحیه «اوستیا/ اوستی» ( در روسی «آستیا» ) و به ویژه اوستیای شمالی در قفقاز شمالی که اصلی ترین نواحی آن در شمال جمهوری گرجستان و جنوب روسیه واقع است و با نام «آلبانیای قفقاز» نیز شناخته می شود. مردمان اوستی که آنان را با نام های «آس »ها و یا «آلان»ها نیز می شناسند، به یکی از شاخه های گروه زبان های آریایی ( هندوایرانی ) سخن می رانند که «آسی» نامیده می شود. واژه «آسی» گونه ای دیگر از کلمه «اوستی» است. پیوندها و شباهت های فراوان بین زبان آسی با زبان های خوارزمی و سغدی، نشانگر این واقعیت است که اوستیان از سرزمین های آسیای میانه و شرق دریای کاسپی ( مازندران ) به این نواحی کوچیده اند. این زبان یکی از کهن ترین زبان های تاکنون زنده مانده ایرانی است که همچنان ویژگی های دستوری زبان های ایرانی باستان را در خود حفظ کرده و از ترکیب با زبان فارسی کاملاً دور و مستقل مانده است. از آنجا که موضوع این گفتار درباره زبان و مردمان آسی نیست، از بازگویی جزئیات دیگر و باورهای کهن آنان که در پیوندی عمیق با فرهنگ ایرانی است، خودداری می شود.
... [مشاهده متن کامل]
مردمان اوستیا، سنت گاه سنجی طبیعی خورشیدی، یعنی مراقبت و مشاهده محل طلوع و غروب خورشید در روزهای گوناگون سال خورشیدی را تا چند دهه پیش حفظ کرده بودند و هنوز هم به شکل بسیار نادری بر آن پایبند هستند. آنان سنجش فرارسیدن پاره های زمانی سالیانه و نیز هنگام جشن ها و مناسبت ها را نه با تقویم متوسط محاسباتی، که با رویت حقیقی خورشید و سنجش مکان آن می سنجیده اند. اوستیان برای این رویت، از ابزار بسیار ساده و در عین حال دقیقی بهره می برده اند که عبارت بوده از نشان هایی بر بلندای کوهستانی در افق نزدیک به محل و نیز نقطه ای شاخص برای بازدید و رصد که معمولاً با نصب نیمکتی در کنار کلیسا یا نیایشگاه روستا تعیین و استانده می شده است.
انجام این رصد در انحصار شخصی بود که مردمان روستا او را با توجه به ویژگی های علمی و رفتاری، دارای خصوصیات لازم تشخیص می دادند و امر رصد و آگاهی رسانی عمومی را برعهده او می سپاردند. وظیفه رصد و زمان سنجی از دیدگاه مردمان باستان یکی از حرفه های مهم دانسته می شد. چرا که تقویم و گاهشمار علاوه بر نیازهای محاسباتی و فنی، همواره با امور آیینی و مقدس در پیوند بوده و متولیان تقویم، همواره از میان بهترین معتمدان محلی انتخاب می شده اند؛ وظیفه ای علمی - آیینی که حتی پس از مرگ نیز به یکی از فرزندان به ارث می رسید و به گونه سنتی شفاهی در خاندانی پایدار می ماند.
فاصله های نقاط شاخص در بلندای کوه ها و زاویه میان آنها نسبت به نقطه ثابت رصدگر ( رصدگاه ) ، نشان می دهد که نظام گاهشماری به کار گرفته شده اوستیان، نه بر مبنای تقسیم دوازده گانه طول سال به ماه هایی برابر یا نابرابر، که بر بنیاد گاهشماری گاهنباری و متشکل از بازه های زمانی ۴۵روزه بوده است. یعنی تقسیم سال به چهار فصل و چهار نیم فصل که قاعدتاً با یکدیگر برابر نیستند و دست کم اختلافی در حدود یک تا دو روز را پیش می آورند.
چنین شیوه ای نه تنها برای گاهشماری، که موجب پدید آمدن باورهایی شده است که زمان و مکان را در تاثیر متقابل بر یکدیگر می دانسته است. به عبارت دیگر راستای افق کوهستان، جایگاهی دانسته می شد که در آن، زمان به پدیده ای ملموس و دسترس پذیر بدل می شد و ترکیب زمان - مکان یا زمان - فضا شکل می گرفت و به وجود می آمد. نقش رصدگر نیز در این میان و از نگرگاه مردمان، نه تنها ابزاری برای درک و خبررسانی از این پیوند، که گاه عضوی پیوسته و جدایی ناپذیر با زمان - فضا دانسته می شد و این باور علاوه بر جایگاه علمی، بر جایگاه اجتماعی رصدگر نیز می افزود.
پیوند زمان - مکان، به جز اینکه موجب می شود زمان به یاری مکان، به قالبی مادی و درک پذیر دست یابد؛ همچنین موجب دستیابی مکان به جهت های چهارگانه جغرافیایی می شود. جهت هایی که اگر حضور زمان و پیوند و تاثیر متقابل آن با مکان نمی بود، معنا و مفهومی نمی داشت.
... [مشاهده متن کامل]
مردمان اوستیا، سنت گاه سنجی طبیعی خورشیدی، یعنی مراقبت و مشاهده محل طلوع و غروب خورشید در روزهای گوناگون سال خورشیدی را تا چند دهه پیش حفظ کرده بودند و هنوز هم به شکل بسیار نادری بر آن پایبند هستند. آنان سنجش فرارسیدن پاره های زمانی سالیانه و نیز هنگام جشن ها و مناسبت ها را نه با تقویم متوسط محاسباتی، که با رویت حقیقی خورشید و سنجش مکان آن می سنجیده اند. اوستیان برای این رویت، از ابزار بسیار ساده و در عین حال دقیقی بهره می برده اند که عبارت بوده از نشان هایی بر بلندای کوهستانی در افق نزدیک به محل و نیز نقطه ای شاخص برای بازدید و رصد که معمولاً با نصب نیمکتی در کنار کلیسا یا نیایشگاه روستا تعیین و استانده می شده است.
انجام این رصد در انحصار شخصی بود که مردمان روستا او را با توجه به ویژگی های علمی و رفتاری، دارای خصوصیات لازم تشخیص می دادند و امر رصد و آگاهی رسانی عمومی را برعهده او می سپاردند. وظیفه رصد و زمان سنجی از دیدگاه مردمان باستان یکی از حرفه های مهم دانسته می شد. چرا که تقویم و گاهشمار علاوه بر نیازهای محاسباتی و فنی، همواره با امور آیینی و مقدس در پیوند بوده و متولیان تقویم، همواره از میان بهترین معتمدان محلی انتخاب می شده اند؛ وظیفه ای علمی - آیینی که حتی پس از مرگ نیز به یکی از فرزندان به ارث می رسید و به گونه سنتی شفاهی در خاندانی پایدار می ماند.
فاصله های نقاط شاخص در بلندای کوه ها و زاویه میان آنها نسبت به نقطه ثابت رصدگر ( رصدگاه ) ، نشان می دهد که نظام گاهشماری به کار گرفته شده اوستیان، نه بر مبنای تقسیم دوازده گانه طول سال به ماه هایی برابر یا نابرابر، که بر بنیاد گاهشماری گاهنباری و متشکل از بازه های زمانی ۴۵روزه بوده است. یعنی تقسیم سال به چهار فصل و چهار نیم فصل که قاعدتاً با یکدیگر برابر نیستند و دست کم اختلافی در حدود یک تا دو روز را پیش می آورند.
چنین شیوه ای نه تنها برای گاهشماری، که موجب پدید آمدن باورهایی شده است که زمان و مکان را در تاثیر متقابل بر یکدیگر می دانسته است. به عبارت دیگر راستای افق کوهستان، جایگاهی دانسته می شد که در آن، زمان به پدیده ای ملموس و دسترس پذیر بدل می شد و ترکیب زمان - مکان یا زمان - فضا شکل می گرفت و به وجود می آمد. نقش رصدگر نیز در این میان و از نگرگاه مردمان، نه تنها ابزاری برای درک و خبررسانی از این پیوند، که گاه عضوی پیوسته و جدایی ناپذیر با زمان - فضا دانسته می شد و این باور علاوه بر جایگاه علمی، بر جایگاه اجتماعی رصدگر نیز می افزود.
پیوند زمان - مکان، به جز اینکه موجب می شود زمان به یاری مکان، به قالبی مادی و درک پذیر دست یابد؛ همچنین موجب دستیابی مکان به جهت های چهارگانه جغرافیایی می شود. جهت هایی که اگر حضور زمان و پیوند و تاثیر متقابل آن با مکان نمی بود، معنا و مفهومی نمی داشت.