جریان، رفتن، عزیمت، گام، وضع زمین، وضع جاده، زمین جاده، پهنای پله، مشی زندگی
scale(اسم)
درجه، تناسب، وزن، ترازو، نسبت، اندازه، معیار، پوسته، مقیاس، پله، فلس، گام، کفه ترازو، مقیاس نقشه، خط مقیاس، هر چیز مدرج، وسیله سنجش، هر چیز پله پله، اعداد روی درجه گرما سنج و غیره، پولک یا پوسته بدن جانور
gamut(اسم)
حدود، وسعت، حیطه، هنگام، گام
gait(اسم)
مشی، گام، یورتمه روی، قدم رو رفتن
stride(اسم)
قدم، گام
pitch(اسم)
اوج، درجه، پرتاب، استقرار، سرازیری، گام، پلکان، زیر و بمی صدا، قیر، دانگ صدا، لباب، ضربت با چوگان، اوج پرواز، جای شیب
برابر فارسی🇮🇷 واژه مرحله🇸🇦 نمونه تا گام پنج پیش رفتم🇮🇷 تا مرحله پنج پیش رفتم🇸🇦
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
با سلام آقای نقدی انتظار بود با آن همه اظهار فضل از واحد وها واندازه های جهانی مانند من وآقای اخوان نمایی که جهان بداند مقیاس فوت همان گام ما است و باز هرقدم باید طوری برداشته شودکه یا یک گز و یا یک مترباشد ... [مشاهده متن کامل]
ولی در تقسیم اراضی دقیق ما مبتکر فوت هستیم و انگلیس ها بالاخره بعد از جنجال های زیاد قرار شد که یک فوت اندازه پای لوئی چهاردهم که سی و دوسانت بود مقیاس باشد
واژه یِ {گام} همریشه است با {come} در انگلیسی که در زبان اوستایی به ریختِ {جَم} دیده می شده است ( ریشه ) {جَم} به چم {رفتن، آمدن، رسیدن، پیش آمد} بوده است که در اوستایی واژگانی از آن به همراه پیشوند هایی ساخته شده اند و در این پیام آنها از {فرهنگ واژه های اوستا} آورده شده است: ... [مشاهده متن کامل]
1 - اَئیبی جَم:رسیدن به کسی یا چیزی، نمایان شدن ( 2 - آ جم:آمدن به، نمایان شدن 3 - ئوز جم:آشکار شدن، به چشم و تماشا آمدن 4 - ئوپَ جم:به نزدیک آمدن، به دسترس رسیدن 5 - نی جم:پائین رفتن 6 - پئیتی جم:نزدیک آمدن، بدسترس آمدن 7 - پئیری جم:به گرد آمدن، به نزدیک رفتن 8 - وی جم:بدرون رفتن، آزمایش نیرو کردن 9 - هن جم:همدیگر را دیدن، انجمن گمان کنم چیزی همچون {ئوز جم} را بتوان به پارسی امروزی اندرکرد و گفت {آزگامیدن}. اینکه {هن جم} برابر {انجمن} گرفته شده است، آیا می توان گفت که {انجمن} دارای چنین ساختاری است؟ یا از همان هنج می آید؟ سپاس، بدرود!
فوت است و فوت انگلیسی از گام ایرانی و پارسی تقلید شده مستشرقین غرب وقتی وارد بلوک شرق که آنزمان کشور مصر تحت لوای ایران و خشایارشاه بود که کانال خشایارشاه که امروز کانال سوئزبا فاصله کمی از تقلید آن ودر ... [مشاهده متن کامل]
امتداد آن حفر شده گواه قلمرو تمدن پارسیان است که در هرجا گام نهادند منبع فیض وبرکات و تمدن و آبادی بودند غرب دید گام یک مقیاس راحتی است آنرا استعاره گرفت
قدم گاهی به معنای اندازه پا از سر انگشت یک پا تا پاشنه همان پا گفته می شود گاهی هم قدم به فاصله میان دوپا هنگام راه رفتن یک فرد متوسط گفته می شود ( گام ) هر قدم درواقع اندازه طبیعی هر گام است و تقریباً برابر با 30 اینچ ( cm72 ) است.
چی تلخ است؛ بیداری، آن هنگام، که دشمن در خوابم گام ها بر می دارد!
واژه گام کاملا پارسی است در ترکی می شود آگم این واژه یعنی گام صد درصد پارسی است.
گام، قدم از بن ریشه هندو اروپائی گوا - gwa آمدن و ایران باستان گام gama و در اوستا گامن gaman آمدن و جامائتی. jamaiti میرود ودر سانسکریت آ - گام Agam ودر انگلیسی come بکار رفته.
به ترکی آداق یا آددیم میگویند.
قدم . . .
میشود قدم پا برداشتن قدم زدن
واژه ( گام ) و دگرریختهای آن در زبانهای گوناگون: اوستایی:GAMAN، GAYA، GATISH پارسی باستان:GATHU پهلوی:GAM ارمنی: KAM گوتیک:QIMAN ایسلندی کهن:KOMA آلمانی کهن: QUEMAN، COMAN آلمانی:KOMMEN انگلیسی:COME و. . .
خوب، مناسب در زبان ملکی گالی بشکرد
گام: به نظر می رسد گام در فارسی با واژه انگلیسی come ( آمدن ) و Coming ( درحال آمدن ) که بیشتر منظور از آمدنی است که با قدم زدن و پیاده آمدن صورت گرفته و همچنین با واژه welcome که به معنی ( خوش آمدید ) که معنی تحت الفظی آن قدم خوب و خوش قدم هست ، از یک ریشه باشند.
گام : [اصطلاح نظامی ]یک دور چرخش کامل خان را گام می گویند .