گال

/gAl/

    gall
    gaul
    itch
    scabies
    boll
    the itch or scabies

فارسی به انگلیسی

گال دادن
tease

مترادف ها

scabies (اسم)
خارش، جرب، خارشک، گال، مامیثای صحرایی

پیشنهاد کاربران

گال ( انگلیسی: Gaahl؛ زادهٔ ۷ اوت ۱۹۷۵ ) موسیقی دان اهل نروژ است. وی از سال ۱۹۹۳ میلادی تاکنون مشغول فعالیت بوده است.
گال
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/گال_(خواننده)
گال در گالی / گالیکش ( نام شهری در شمال ) / گالِش ( روحانیون و درویشان ) / گول / چنگال ( چنگ گال ) و . . . . آمده که ریشه یابی میکنیم
1 - گالی در گذر زمان قالی شده و قالی فرشیست که اثر و نشانه های هنری پربار و عمیقی دارد یعنی اگر فرشی نقش و نگار آنچنان نداشته باشد به آن قالی نمیگویند بلکه نامهای دیگر دارد
...
[مشاهده متن کامل]

2 - قال گذاشتن = کسی را عمیقا جایی کاشتن ( مجددا به عمیقا و کاشتن دقت بفرمایید )
3 - قول دادن = به کسی عمیقا درباره چیزی قسم یاد کردن ( ک در زبان عربی به قُل نوشته شده البته قالَ یعنی بگو نیز از دیس و گونه دیگر آن است )
4 - گول زدن = عمیقا فردی را فریب فکری دادن
5 - چنگال = چنگ گال = چنگ عمیق ( انچه چنگ عمیق دارد )
6 - گاله = دهان / حفره ( انچه از عمق بلند میشود ) / بعد ها چال و چول و چاله و چالش از ریخت های دیگر گال و گول و گاله و گالش شد ک همگی به عمیق بودن اشاره دارند.
7 - گالش = عمیق ( کسی ک عمیقا زحمت میکشد یا انسان عمق نگری میباشد ) در زبان مازندرانی بسیار کاربرد دارد و برابر درویش = اندر ویش= کسی ک بسیار ارزو و خواست فکری دارد = متفکر = روحانی
8 - چالش = سخت و عمیق
9 - گالیکش = چاه کش یا به کسی که عمیقا تلاش میکند ( نیاز به بررسی بیشتر دارد )

عذرا که میگوید هر واژه ای که ال داشته باشه ترکی است بفرمایند اینها هم ترکی اند
قال مقال الاتصال الافتعال الاعمال الفعال الانتقال الاقبال الاشعال الاجمال الحمال الارسال المتعال الخیال الخایه مال الاشغال الاحتلال الانفال الاشتغال
در جایی خوندم گال سومری با وال و والا و درنتیجه بالا و بلند یک ریشه دارد و چون گالش نوعی کفش هست و کفش باعث بلندی قد میشود شاید چنین باشد.
گال یا جرب ( Scabies ) یک بیمارى عفونى خارش دار و عامل آن بندپایى از گروه مایت ها یا هیره ها بنام علمى Sarcoptes scabiei است. مایت ها موجوداتى شبیه کنه اما بسیار کوچکتر و میکروسکوپى و ماده هاى آنها با
...
[مشاهده متن کامل]
اندازه اى در حدود ۳/۰ میلى متر هستند . این بیمارى شایع ترین بیمارى پوستى خارش دار در جهان است و سالانه بیش از ۳۰۰ میلیون نفر در دنیا به آن مبتلا مى شوند. مایت نر که اندازه اش تقریبا نصف ماده است پس از بارور نمودن جنس ماده، بعد از مدت کوتاهى مى میرد. . محل زندگى انگل، داخل پوست بدن انسان است و پس از انتقال به میزبان، قسمت سطحى پوست بدن را به صورت عمودى سوراخ کرده سپس به ایجاد تونل در سطح افقى مى پردازد بطوریکه در هر شبانه روز حدود ۳ - ۲ میلیمتر پیشروى مى کند و تخمهایش را در داخل آن قراردهد. هیره ماده در طول زندگى ۵ - ۴ هفته اى خود در داخل نقب هاى داخل جلدى حدود ۵۰ - ۴۰ تخم مى گذارد که بعد از ۵ - ۳ روز حدود ۱۰ درصد آنها باز میشوند و لاروهایی از آنها خارج مى شوند که از سلولهاى پوست تغذیه کرده و تونلهاى جدیدى را ایجاد مى کنند و نهایتا به هیره بالغ تبدیل مى شوند. دوره زندگى هیره از تخم تا تخم ۲۴ - ۱۰ روز طول مى کشد. راه اصلى انتقال، تماس نزدیک حداقل براى ۱۵ دقیقه با افراد آلوده و گاهى از طریق وسایل آلوده مى باشد. این انگل هنگامی که روی پوست می نشیند پوست را سوراخ می کند و به زیر پوست می رود . هیره در زیر پوست تونل هایی را حفر می کند و در آنها شروع به تخم ریزی می کند و کلاً زندگیش در همین تولنها خلاصه میشود . تقریباً پس از گذشت یک ماه از ورود انگل به بدن بیمار کم کم علایمی را در خود می بینید که نوید دهنده گال هست . با توجه به زمان طولانی بیماری به ( ( خارش هفت ساله ) ) هم مشهور است . مردم از زمانهای بسیار قدیم این بیماری را می شناخته اند و برای درمان آن از آ‘ گرم معدنی حاوی گوگرد استفاده می کرده اند . بیماری گال در تمام دنیا بخصوص در نواحی گرم و مرطوب شایع است . آنچه مسلم است رعایت نکردن بهداشت فردی ، فقر اقتصادی ، جنگ و محلهای پر جمعیت مانند سربازخانهها ، بیمارستانها ، و شبانه روزیها ، در انتشار بیماری نقش اساسی دارند .

در استان فارس، به کود تَر گوسفند یا همان پِشْکِلْ تَر گوسفند که به پشم یا موی آن چسبیده و در پشت، رانها و بعضا قسمت عقب زیر شکم گوسفند چسبیده و خشک و آویزان شده، گال می گویند. برای این که گوسفند راحت باشد،
...
[مشاهده متن کامل]
این گالها را بعد از مدتی که زیاد شد، با دوکار و یا قیچی مخصوص می چینند. هنگام چیدن پشم گوسفند، گالهای آن را چیده و از پشم آن جدا کرده و دور می ریزند.

گال به معنی سوراخ و گودال در زبان های ایرانی باستان بوده است غار در زبان عربی وامواژه از زبانهای ایرانی بوده گال به غار تغییر یافته است هنوز هم در زبان بختیاری ها به سوراخ و گودال گال گفته می شود .
در زبان بلوچی به معنی �لفظ، کلمه� می باشد.
گال هوا ایی اینا چین انتی ما قبلتی
گال در گویش قوچانی به معنی طول دادن ، سمبه سو کردن دست دست کردن می باشد
دوستان که هریک از بان خود گفتند بسیار عالیست این بسیار خوب است که اگاهی گروهی را بیشتر میکند اما دانستن پیوندها و ریشه ان را به زبان دانان باید گذاشت گال که گویه دیگری از چال است با گال فریاد کردن پیوندی ندارد هنگامی که بدانیم گال در انگلیسی هم هست بسیار خوبست گرچه پیشتر باید بدانیم در فارسی دری نیز هست - گال سر گال مردم که لکان و خرم ابادیان میگویند همان گول زدن است که انجا به چم لاف امده - مانند جان و جون گال گول -
...
[مشاهده متن کامل]


و گال فریاد و هو و گال و غارش و غرش و اغالش و غریدن است و دیگر گالدن و گالیدن چون هشت و هلد است گاشت و گالد
و گال امر گاشتن است
ز گالیدن یک تن از رزمگاه
شکست اندرآید به پشت سپاه.
لبیبی
بگفت این و برگاشت اسپ نبرد.
بیامد بنزدیک فرشیدورد
که از یکدگر روی برگاشتند.
دل و جان به اندوه بگذاشتند
بر ویسه شد قارن رزم جوی
ازو ویسه در جنگ برگاشت روی
به آورد با او بسنده نبود
بپیچید ازو روی و برگاشت زود
نرفت ایچ با من سخن ز آشتی
ز فرمان من روی برگاشتی
از آوردگه روی برگاشتند
همی خستگان خوار بگذاشتند
زمانه ز تو پاک برگاشت روی
نه جای فریب است چاره مجوی
چنین روی از جنگ برگاشتند
که ما را بدین گونه بگذاشتند
کمند اندرافگند و برگاشت روی
ز کرده پشیمان و دل جفت جوی
سوی پهلوان روی برگاشتند
وزان دیده گه بانگ برداشتند
یکایک چو از جنگ برگاشت روی
پی اندر گرفتم رسیدم به اوی
ز زینش جدا کرد و برداشتش
چو بر بابزن مرغ برگاشتش
همی برگرایید و برگاشت اسپ
بیامد بکردار اذرگشسپ
فرستاده بشنید گفتار اوی
زمین را ببوسید و برگاشت روی
سپاه از لب آب برگاشتند
بفرمود تا رود نگذاشتند.
جهاندار ناچار برگاشت اسپ
پس اندر همی تاخت ایزدگشسپ.
به سوگند از آن مرز برگاشتش
به خواهش سوی روم بگذاشتش.
یکی نامه بنوشت نزدیک شاه
که این را که برگاشتم من زراه.
.
چو دارا چنان دید برگاشت روی
گریزان همی رفت با های وهوی.
چو پیران چنان دید برگاشت روی
سوی لشکر خویش بنهاد روی.
همی برگرائید و برگاشت روی
نبد جنگ رستم ورا آرزوی.
کزآن هر سواری بهنگام کار
نه برگاشتندی سر از ده سوار.
به خانه نهانش همی داشتم
برو پشت هرگز نه برگاشتم.
که بر من چنین پشت برگاشتی
برین دژ مرا خوار بگذاشتی.
همه سربسر پشت برگاشتند
فرامرز را خوار بگذاشتند.
همه مهتران پشت برگاشتند
مرا در جهان خوار بگذاشتند.
به بیچارگی پشت برگاشتند
سراپرده و خیمه بگذاشتند.
که ما را برین گونه بگذاشتند
بخیره چنین روی برگاشتند.
دل زادفرخ نگه داشت نیز
سپه را همی روی برگاشت نیز.
جهانی پر از داد شد یک سره
همی روی برگاشت گرگ از بره.
سپاهش همه روی برگاشتند
جهانجوی را خوار بگذاشتند.
به سوگند ازان مرز برگاشتش
به خواهش سوی روم بگذاشتش
فردوسی.
گُسی کرد دیگر سپه هر چه داشت
همه زنگیان را ز ره بازگاشت
نزد گام هرچند برگاشتش
پیاده شد از دست بگذاشتش
چو بازآمد از ابر بگذاشتش
به چوگان هم از راه برگاشتش
درفش و بٌنه پاک بگذاشتند
گریزان ز کین روی برگاشتند
ز خواهنده کس پیش نگذاشتی
هرآن کآمدی خوار برگاشتی
من از پند او روی برگاشتم
ترا سر ز خورشید بگذاشتم
از اندازه بر پای بگذاشتند
ز یزدان بهم روی برگاشتند
گریزنده کز جنگ برداشت پشت
از ان به که گویند دشمنش کشت
توان خواراز او دست برداشتن
وزین خو نشایدْش برگاشتن.
نزد گام هرچند برگاشتش
پیاده شد از دست بگذاشتش.
بزد بر سر پیل و برگاشتش
بر این گوش و زآن گوش بگذاشتش.
زمین قبلهٔ نامور مصطفی است
از او روی برگاشتن نارواست
اسدی طوسی
مسعود شکسته و خاکسار و علم نگونسار پشت برگاشت. ( راحةالصدور راوندی ) .
تا جماعت عشوه میدادند و گال کای فرج بادت مبارک اتصال

گال ( Gal ) :در زبان مغولی به معنی آتش
در زبان بلوچی به معنی ( کلمه ) می باشد
در عربی عراقی . بمعنای: گفت . ( همان قال )
در گویش لری خرم آبادی می گویند وَنِشَه سَر گالِ مَردِم شاید بتوان گفت ونده اش سر گال مردم که این گزاره بدان معنی است که به دروغ و با بلوف زدن کسی را بیش از آنچه در زمینه مالی است نشان دادن
گال کردن در محاورات مردمان ساکن جنوب اراک، شازند و بخشی از ملایر به معنی بلوف زدن و موفقیت های مالی و . . . خود را به رخ کشیدن است.
غوزه، ارزن، گاورس، شغال، غلتیدن، غلت، دوری، کناره گیری، هزیمت، جرب، گر، بازی دادن، فریب، فریاد
همان طور که آقای بهداروند گفت در گویش بختیاری گال به گودال کم عمق گفته می شود. و در بختیاری بازیی وجود دارد به نام پشکل به گال . از همین رو بنده گمان می کنم این واژه با واژه goal انگلیسی به معنای هدف از یک ریشه باشند.
...
[مشاهده متن کامل]

و همان گونه که آقای امین کرد گفت در گویش لری این واژه معنی فریاد زدن می دهد ، البته بایستی این را هم اضافه کنم که در گویش لری بختیاری گاله گفته می شود و آن عبارت است از هو زدن همراه با گذاشتن و بر داشتن پی در پی دست جلوی دهان . و این کار بیشتر برای مردان است ، در برابر کل ( کل زدن ) که بیشتر برای زنان است . و بختیاریها معمولاً کلمه های کل و گاله را با هم به کار می برند . گاله را اغلب مردان برای خبر کردن آنان که دورند یا برای ابراز شادی به کار می برند .

با افزودن حرف ( س ) گالس، گالاسی، گالاسیا. . . . ساخته می شود. س در این جا حذف شده ، گالسی ها وبه زبان امروزی گالشی، همان حکومت سومریان است. که خواستگاه آن از استان گیلان است. که کاسی نژاد ند. وهم اکنون
...
[مشاهده متن کامل]
در ایران و سرتاسر دنیا خصوصا پرتغال زندگی می کنند. ما نند گالاسیا اسپانیا. ویا اینکه با بر داشتن 3نقطه کاشان، کاسان ساخته می شود، که تمدن سیلیک کاسان 7 هزار سال قبل در انجابود. واکنون در غرب خصوصا لرستان یکی از محل سکونت کاسیتها است. وعده ای هم از آنجا به سمت سیستان وبلوچستان، خصوصا منطقه بلوچ نشین رفتند. متاسفانه به تمدن های غیر آریایی به عناوین مختلف هجمه می شود. گالش یا همان گالس در زبان قدیم به معنی رام کننده گاو است ( اولین قومی که گاو را رام کرد ) .

هر کلمه ایی آخرش آل داشته باشد . تورکی است مثل ( آل پولی. آلما آل ) چال، جال ( جالیز ) ، خال ( بنه ) ، هال، غال ( غار ) ، فال ( فال اولدی، فالور ) ، قال ( قال گذاشت ) ، گال، کال، مال ( گاو ) ، نال ( نعل
...
[مشاهده متن کامل]
) ، تال ( تالقانی=طالقانی، تالاب ) ، آل ) بال ( قانات و اسل ) ، یال ( یال و کوپال ) ، سال ( سال ماق ) ، شال ( شال وار، شالیزار ) ، وال ( نهنگ وناقا بالیق ) ، دال ( امامزاده دال وزال ( ذال ) ) زال ( موی سفید )

در زبان بشرویگی به معنا مدفوع است

دربلوچی به معنی سخن است.
خارشک
گال در زبان لری که گویشی ایرانی است به معنی فریاد و هو زدن هست در زبان انگلیسی مشابه ان کال به معنی فریاد زدن داریم که نشان دهنده اشتراک ریشه دو زبان ا ست
در زبان لری بختیاری به معنی
گودال کم عمق
gal
در زبان باستانی اقوام آکاد ( در نواحی میان دورود ) این واژه به وجود خبیثی از جنس "ابلیس" اشاره می کرد. . . مشتغات آن گول ghoul در زبان انگلیسی و "غول" در پارسی ست به معنی مهیب و درشت. بنظر می رسد ابلیس همواره از غول مهیب تر و موجودی تنفرانگیزتر بوده باشد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس