گاز گرفتن


    bite
    snap
    pinch
    gnash
    to bite

فارسی به انگلیسی

گاز گرفتن مرتب با حالت عصبی
chomp

گاز گرفتن و چرخاندن
worry

مترادف ها

gnaw (فعل)
ساییدن، تحلیل رفتن، گاز گرفتن، کندن، خاییدن، خوردن، مانند موش جویدن

snap (فعل)
سرزنش کردن، گاز گرفتن، قاپیدن، گسیختن، چفت کردن، چسبیدن به، قاپ زدن، سخن نیشدار گفتن

nip (فعل)
کش رفتن، گاز گرفتن، جوانه زدن، صدمه زدن، جیم شدن، به باد انتقاد گرفتن، در اثر سرما بی حس شدن

bite (فعل)
نیش زدن، گاز گرفتن، گزیدن، سوزاندن

پیشنهاد کاربران

از گزلمگ تورکی مشتق شده دقیقا به معنی گاز گرفتن.
Gazlamak

بپرس