خب معنی این همه گار که مرضیه گفتند چی می شود؟
درباره یِ واژگانِ پارسیِ میانه " پَرگاردن ، پَروَستَن " و کاربردِ پیشوندِ " پَر" در آنها:
پیش از هر چیز بگویم که ریشه یِ پیشوندِ " پَر: par " در این واژگان به پیشوندِ " پَری: pari " در زبانهایِ ایرانیِ باستان باز می گردد و به " دور و بَر، دورادور، گرد، گرداگرد" نِشانِش دارد و با پیشوندهایِ
... [مشاهده متن کامل]
" - herum، um " ( در زبانِ آلمانی ) و
" - around ، circum " ( در زبانِ انگلیسی )
کارکردِ یکسانی دارد.
1 - " پَرگاردَن" با بُن کنونیِ " پَرگار - " :
" پَرگاردَن" در زبانِ پارسیِ میانه به چمِ " دوری یا گردی ایجاد کردن به گونه ای که از مناطق پیرامونی متمایز، جدا یا بُریده شود، دوری یا گردی را جدا کردن یا متمایز کردن" بوده است. ( نمونه ای از کاربرد این واژه را می توان در فرتورِ زیر نیز دید ) .
" پَرگاردَن" به زبانِ آلمانی " rings herum abstechen " می باشد.
ابزار هندسیِ " پَرگار" نیز چنین کاری را انجام می دهد. ازآنجایی که " گار/ گاردَن" در واژه یِ " پَرگاردَن" همانی است که در واژه یِ " نِگاردن/نِگاشتن = نِ. گاردن/گاشتن" بکار رفته و این دومی به ریشه ی اوستایی " کَر: kar " بر می گردد، پس واژه یِ " پَرگاردَن " را نیز می توان به ریختِ " پَرگاشتن/پَرگار" بازنوشت ( نکته: "کَر:kar" ریشه واژه یِ " کردَن" نیز می باشد ) .
( فراموش نکنید که پیشوندِ " پَر " یک پیشوندِ " جدایی ناپذیر" است، چنانکه می گوییم : می پرهیزیم/بِپرهیز؛ از اینرو درباره یِ واژه یِ " پَرگاردن" خواهیم داشت: می پَرگارَد و . . . . )
2 - " پَروَستَن" با بُن کُنونیِ " پَروَند - ":
" پَر وَستَن" در زبانِ پارسیِ میانه به چم " محاصره کردن، احاطه کردن، کرانه/پیرامون/گرداگرد را بستن" بوده است و به زبان آلمانی برابر با " umzingeln " می باشد. چنانکه پیداست، واژه یِ " پَروَستَن" از پیشوندِ " پَر" ( دربالا به آن پرداخته شد ) و واژه یِ " وَستن" که ریختِ دیگری از واژه یِ " بَستَن" است، ساخته شده است که در واژه ای همچون " پی وَستَن/پی وَند" نیز آن را داریم.
ما در این باره واژه یِ " پَرچین" را نیز داریم که به چمِ " حصار، دیوار حصاری " است.
. . . . . . . . . . .
پَسگشت :
رویبرگِ 310 از نبیگ" Grundriss der iranischen Philologie " ( بخش سوم. پارسیِ میانه از کارل زالمان )


پیش از هر چیز بگویم که ریشه یِ پیشوندِ " پَر: par " در این واژگان به پیشوندِ " پَری: pari " در زبانهایِ ایرانیِ باستان باز می گردد و به " دور و بَر، دورادور، گرد، گرداگرد" نِشانِش دارد و با پیشوندهایِ
... [مشاهده متن کامل]
" - herum، um " ( در زبانِ آلمانی ) و
" - around ، circum " ( در زبانِ انگلیسی )
کارکردِ یکسانی دارد.
1 - " پَرگاردَن" با بُن کنونیِ " پَرگار - " :
" پَرگاردَن" در زبانِ پارسیِ میانه به چمِ " دوری یا گردی ایجاد کردن به گونه ای که از مناطق پیرامونی متمایز، جدا یا بُریده شود، دوری یا گردی را جدا کردن یا متمایز کردن" بوده است. ( نمونه ای از کاربرد این واژه را می توان در فرتورِ زیر نیز دید ) .
" پَرگاردَن" به زبانِ آلمانی " rings herum abstechen " می باشد.
ابزار هندسیِ " پَرگار" نیز چنین کاری را انجام می دهد. ازآنجایی که " گار/ گاردَن" در واژه یِ " پَرگاردَن" همانی است که در واژه یِ " نِگاردن/نِگاشتن = نِ. گاردن/گاشتن" بکار رفته و این دومی به ریشه ی اوستایی " کَر: kar " بر می گردد، پس واژه یِ " پَرگاردَن " را نیز می توان به ریختِ " پَرگاشتن/پَرگار" بازنوشت ( نکته: "کَر:kar" ریشه واژه یِ " کردَن" نیز می باشد ) .
( فراموش نکنید که پیشوندِ " پَر " یک پیشوندِ " جدایی ناپذیر" است، چنانکه می گوییم : می پرهیزیم/بِپرهیز؛ از اینرو درباره یِ واژه یِ " پَرگاردن" خواهیم داشت: می پَرگارَد و . . . . )
2 - " پَروَستَن" با بُن کُنونیِ " پَروَند - ":
" پَر وَستَن" در زبانِ پارسیِ میانه به چم " محاصره کردن، احاطه کردن، کرانه/پیرامون/گرداگرد را بستن" بوده است و به زبان آلمانی برابر با " umzingeln " می باشد. چنانکه پیداست، واژه یِ " پَروَستَن" از پیشوندِ " پَر" ( دربالا به آن پرداخته شد ) و واژه یِ " وَستن" که ریختِ دیگری از واژه یِ " بَستَن" است، ساخته شده است که در واژه ای همچون " پی وَستَن/پی وَند" نیز آن را داریم.
ما در این باره واژه یِ " پَرچین" را نیز داریم که به چمِ " حصار، دیوار حصاری " است.
. . . . . . . . . . .
پَسگشت :
رویبرگِ 310 از نبیگ" Grundriss der iranischen Philologie " ( بخش سوم. پارسیِ میانه از کارل زالمان )


منبع. عکس فرهنگ پاشنگ








ایستگاه راه آهن
گار از گردیدن می اید و چرخیدن و چرخش
یعنی حرکتی که مسیری طی می شود وبه جای اول بر میگرد . مثل روزگار =روز تکرار می شود یعنی گردیدن روز یعنی رو زشدن دوباره روز شدن
مثل گاری
ونیز معنی عوض شدن
یعنی حرکتی که مسیری طی می شود وبه جای اول بر میگرد . مثل روزگار =روز تکرار می شود یعنی گردیدن روز یعنی رو زشدن دوباره روز شدن
مثل گاری
ونیز معنی عوض شدن
یکی دیگر از معنی های /گار/ بزرگ می باشد
درود بر گردانندگان آبادیس.
گرامیان در فرانمون گار و بازگویی نمونه ها، در چگامه حضرت عشق، سعدی یگانه نادرستی نوشتاری رخ داده است که جادارد درست فرمایید یک دیگر را به یک دگر:
دف و چنگ با یک دگر سازگار
... [مشاهده متن کامل]
درست است که یک دیگر نوشته شده است.
نیز یادآوری این که در نوشتن پارسی هیچ دو واژه ای، ویژه پیشوند، را به یک دیگر چسباندن درست نیست.
نمونه ب نام خدا یا به نام خدا درست
و
بنام خدا نادرست است.
سپاس بی کران
گرامیان در فرانمون گار و بازگویی نمونه ها، در چگامه حضرت عشق، سعدی یگانه نادرستی نوشتاری رخ داده است که جادارد درست فرمایید یک دیگر را به یک دگر:
دف و چنگ با یک دگر سازگار
... [مشاهده متن کامل]
درست است که یک دیگر نوشته شده است.
نیز یادآوری این که در نوشتن پارسی هیچ دو واژه ای، ویژه پیشوند، را به یک دیگر چسباندن درست نیست.
نمونه ب نام خدا یا به نام خدا درست
و
بنام خدا نادرست است.
سپاس بی کران
گار در زبان محلی شهر اژیه ( واقع در شرق اصفهان ) به جایی که آب جمع میشود و تبدیل به مرداب می گردد اطلاق می شود .
مردابی در این شهر به نام گارتیران وجود دارد .
مردابی در این شهر به نام گارتیران وجود دارد .
گار در زبان مغولی به معنی دست هست
قیر در زبان ملکی گالی بشکرد
روزگار
پرهیز گار
یاد گار
اموزگار
سازگار
پروردگار
ماندگار
خواستگار
رستگار
اندیشه گار
استادگار
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
دانش اموزان
موفق باشید
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
سر بلندو
پیروز باشید
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
پرهیز گار
یاد گار
اموزگار
سازگار
پروردگار
ماندگار
خواستگار
رستگار
اندیشه گار
استادگار
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
دانش اموزان
موفق باشید
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
سر بلندو
پیروز باشید
💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕💕
اموزگار
کردگار
پروردگار
روزگار
پرهیزگار
سازگار
خواستگار
ماندگار
رستگار
زنگار
کردگار
پروردگار
روزگار
پرهیزگار
سازگار
خواستگار
ماندگار
رستگار
زنگار
ساز گار=سازگار
پروردگار :آفریننده ی جهان هستی
خواستگار - روز گار - ساز گار ماندگار
آموزگار ، کسی که به بچه ها درس آموزش میدهد
لطفامعنی واژه ها ی ساخته شده را بنویسید
لطفامعنی واژه ها ی ساخته شده را بنویسید
از کلمات آموزنده تر و رسمی تر استفاده شود باتشکر از شما دوستان عزیزو زحمت کش ممنون خدانگهدار
در زبانی تبهکارانه به یاد بد بودن و توصیف کننده حس یا جسمی مدفوعی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)