کیپ

/kip/

    water-tight
    air-tight
    airtight
    chock
    chock-full
    chockablock
    hermetic
    tightfitting
    watertight

فارسی به انگلیسی

کیپ بودن
tightness

کیپ تاون
cape town

کیپ و بی هوا
vacuum-packed

کیپ کردن
shut, wad

کیپ کننده
tightener

مترادف ها

tight (صفت)
خسیس، سفت، محکم، مقید، کیپ، تنگ، لول، کساد، ضیق

chock (صفت)
کیپ

watertight (صفت)
کیپ، مانع دخول اب

chock-a-block (صفت)
شلوغ، کیپ، بهم متصل و پیوسته

chock-full (صفت)
کیپ، پر شده، گرفته، لبالب، مالامال

well-set (صفت)
محکم، کیپ، جمع و جور

پیشنهاد کاربران

واژه ی کیپ که در فارسی نو به واژه ی کیف تغییر کرد واژه ی کیپ از ریشه ی واژه ی کپ فارسی هست.
کیپکیپکیپکیپ
جفت، چیفت، کیپ، تنگ، قید در لهجه هزارگی بسیار کاربرد فراوان دارد
کیپ = تنگ و سفت چسبیده شده / keep = نگه داشتن / کیف ( ابزار نگهداری وسیله ها ) میتواند از یه ریشه باشد
در زبان لری، "گِپ" به چم بسته شده و به هم آمده است که در پارسی به دیسه "کیپ" و به چم به همان اندازه، انباشته و تنگ هم بکار می رود.
می نمایاند که واژه کیف هم از کیپ و گِپ به دست آمده باشد.
جُفت و جَزم/جَزم و جُفت =کاملاً اندازه و چسبیده به هم، کیپ