کیخسرو

/keyxosro/

    keykhosrow
    masculine proper name
    [a king of the keyan dynasty]

پیشنهاد کاربران

فریدون فرّخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
ز داد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن فریدون تویی
نه ذوالقرنین کورشه !
نه کورش کیخسرو !
نه کیخسرو ذوالقرنینه !
هیچکدوم همدیگه نیستن !!
...
[مشاهده متن کامل]

کورش و کیخسرو
۱۰۰۰ سال فاصله زمانی دارند . . .
ذوالقرنین هم #فریدون است !!
کسی که گرز گاوسَر ثریت را دارد
صاحب دو شاخ است !!
یا کورش که بر سنگ نگاره اش
مانند بسیاری از فرعون های مصر
شاخ های انتزاعی حکاکی کرده اند ؟!؟
کورش کبیر ترویج یکتاپرستی نکرد
و اعلام آزادی ادیان کرد و
هرگز دیواری از آهن و مس بنا نکرد !
در تنگه داریال دیواری وجود ندارد !!!
اما فریدون فرخ مهرپرست بود و
داد و دهش و خیرات پیشه کرد و
نیکویی را گسترش داد ؛ همچنین
فریدون با دیوهای مازندران مواجه بود
که در برابر آنان از ایران محافظت میکرد !
اما حمله به آن سرزمین را پرخطر میدانست
و بعید نیست که دیواری در برابر
این شیاطین یأجوج و ماجوج ، بنا کرده باشد
تعریف "دیو" به دو معنای: اجنه و شیطان ،
و مردم مشرک و شیطان پرست است . . .
البته ماهیت جغرافیایی
مازندران اساطیری همچنان ناشناخته است
و طبرستان مازندران نیست ،
این انتصاب نام نابجا به طبرستان ،
احتمالاً از سوی سامانیان بوده است

کیخسرو کورش نیست
کورش در شاهنامه از فراموش شدگانه
مثل مادها و سلوکیان و اشکانیان
فقط نام بهمن با هخامنش جد کورش
همخوانی داره
کورش پدر قدرتمندی مثل کیکاووس
نداشته . . .
کیخسرو به بابل یا میانرودان حمله نکرده
...
[مشاهده متن کامل]

از دجله اونور تر نرفته . . .
از اون مهمتر ، کیخسرو قبل لهراسپ ه
فردوسی میگه بخت النصر همزمان با
لهراسپ بوده ، درحالیکه
کورش ۵۰ سال بعد از بخت النصر ه
البته اگه منظور شاهنامه فردوسی
بخت النصر دوم بابل باشه ، نه اول !
بخت النصر اول که میشه ۳۱۰۰ سال قبل
غیر از اون همین هُمای چهرآزاد
منطبق با آمیتیس یا هوماتی
دختر پادشاه ماد و همسر پادشاه بابل ه
که ظاهرا باغ معلق بابل برای آمیتیس
ساخته شده . . .
آمیتیس هم ملکه بابل بوده
هم شاهزاده ماد ها و مظهر پیمان اتحاد
میان ماد و بابل پس از انقراض آشور
خلاصه بگم شاهنامه فردوسی
در شرح سلسله اشکانیان میگه :
چو کوتاه شد شاخ و هم بیخ شان
نگوید جهاندار تاریخ شان
کز ایشان جز از نام نشنیده ام !
نه در نامه خسروان دیده ام !
فردوسی سلسله ۴۷۰ ساله اشکانیان
رو کوتاه میدونسته و از ۳۰ پادشاهش
فقط از حدود ۱۰ تا شون اطلاع داشته

تلفظ پارسی باستان نام کیخسرو میشود =
خَشایَخشْثْر KhashayaKhshthr
و برگردان یونانی آن میشود =
زِکسارِس Xexthares
چهارمین پادشاه سلسله کیانیان ( شاهنامه )
که لهراسپ را جانشین خود قرار داد
برادر فَرود و پسر سیاوش و
نوه کیکاووس و نتیجه کی آپیوه
کیخسرو پسر سیاوش
برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت.
سیاوش فرض کنید از سیاه و وش ( به معنای مانند ) درست شده است پس سیاوش یعنی سیاه مانند، فرض کنید اسم او در ابتدا چیز دیگری بود و عاشق داشتن فرزندی به نام خسرو بود تا اینکه ازدواج کرد، مرتب از اول زندگی می گفت کی این خسرو به دنیا می آید اما بچه دار نمی شد و باز تکرار می کرد که کی خسرو به دنیا می آید� کم کم� این جمله جایگزین این صحبت شد که بخت سیاهی دارم من سیاهم و کم کم اسم خودش را سیاوش گذاشت اما به قول حافظ دور گـردون گـر دو روزی بــر مــراد مــا نـگـشــت دائــمــاً یـکـسـان نـبـاشـد حـال دوران غـم مخـور، دوران غم سیاوش به اتمام رسید و خسرو به دنیا آمد اما مردم یاد جمله ی کی خسرو به دنیا می آید می افتادند و او را کیخسرو نامیدند و کم کم کیخسرو اسم اصلی او گشت. سیاوش در تربیت کیخسرو سنگ تمام گذاشت اما به علت تک بودنش خیلی نازک نارنجی و بیش از حد پاستوریزه گشت و وقتی هم به پادشاهی رسید نسبت به مردم نمی توانست سخت بگیرد لذا در نظر مردم پادشاهی خیلی� مهربان و عادل معرفی می شد.
...
[مشاهده متن کامل]

هوسر، هوسرَو، هوسَراو - نام پسرانه
واژه اوستایی: هَئوسرَوَنگهه ( haosravanghahe )
هوسر ( hosr ) : نام اوستایی کَسرا یا کِیخسرو یا خسرو کیانی!
هر دو واژه انگلیسی ( caesar, kaiser ) از پارسی کَسرا ( هوسرَو یا خسرو ) برگرفته شده اند!
...
[مشاهده متن کامل]

سانسکریت: سوشروس ( سوشروتا سَمهیتا: نام نخستین پزشک و جراح پلاستیک هندو )
هَمِستار ( خلاف ) آن: دوسَرو ( dusraw: بدنام، رسوا، بی آبرو )
( ( آگاهی درباره واژه " کَسرا" که برخی گمان می کنند عربی است ولی اُسپور ( کاملا ) پارسی است:
کَ: کوتاه شده کَی یا کِوَی - پادشاه، شاه، فرمانروا، کاریزما!
مانند: کاویان، کیخسرو، کیکاووس، کیقباد و. . .
سرا: ستاک ( بُن فعل ) سَُراییدن
معنی: شهنام، شاهانه، نیکنام و همان معنای هوسرَو یا خسرو! ) )
.
هو: فطرت، سرشت پروردگار، نشانه اهورامزدایی ( سَروَر راستی، بزرگِ دانایی ) ، رنگ و بوی خدایی، هو ( هولس ) !
شخصیت، انسانیت، منش، نهاد، وجود، گوهره، نژاد، خیم!، آسِن ( در واژه آسنا! ) ، روه ( روح - در واژه روهان! ) -
نیک ( نیکو ) ، خوب، خوش، بهتر، شایسته، پسندیده، اَشا ( درست و راست ) ، هَژیر!
.
سر ( سرَو، سَراو ) : ستاک ( بُن فعل ) سَُراییدن -
از واژه اوستایی: سَراو - پهلوی: سُروتَن
.
معنی: نیکنام، خوشنام ( هونام! ) ، پر آوازه، خوش آوازه، سرشناس، نامدار، نامی، ناموَر -
آبرومند، دارای ارزش و صاحب اعتبار، وَرسَنگ ( ورهَنگ ) ! -
پیشکِسوَت، کهنه کار، اسطوره ( استوره ) -
مُرشد، پیشوا، راهنما، رهبر، سرپرست، کلانتر، ناخدا، فرمانده،
سردَمدار، سردسته، سرکَرده، سرگروه، سرتیم ( کاپیتان ) ، سَردار ( سِزار ) ، باباشَمَل! -
پرچم دار، پیشگام، پیشرو، پیشتاز، پیشاهنگ، پیش قَراوُل، یکه تاز! -
تبار نیک، نیک نژاد، گوهره ی گیرا و جذاب، خانواده نیک و دلگرم ( امیدوار )
.
بخشی از بند 18 دُرُواسپ ( گوش ) یشت:
yatha azem bandayeni
mairīm tūirīm frangrasyānem
uta bastem vādhayeni
uta bastem upanayeni
bastem kavōish haosravanghahe
"janāt tem kava "haosrava
pasne varōish caēcastahe
jafrahe uruyāpahe
puthrō kaēna syāvarshānāi
zūrō - jatahe narahe
akhraērathaheca naravahe
معنی: تا افراسیاب یا تَبار فرنگیس ( نام دختر افرسیاب و همسر سیاوش ) قاتل تورانی را ببندم، تا او را در بند بِکِشَم، تا او را در بند نزد شاه هوسرَوَه ( کیخسرو ) بیاورم، تا شاه هوسرَوَه ( کیخسرو ) او را در پشت دریاچه عمیق آب های شور، دریاچه چیچِست ( دریاچه ارومیه ) بِکُشت تا خون خواهی سیاوش را بگیرد. پدر سیاوش مرد ( جدّ سیاووش، کیکاووس ) و اَغریرَث نیمه مرد یا نامرد ( اَغریرَد، بردار افراسیاب که به فرنود همراهی با ایرانیان به دست او کشته شد! )
.
یادآوری از واژه ارومیه:
به روایت شاهنامه: در نبرد های متوالی، پیران ویسه کشته شد و افراسیاب زخم برداشت و به گَنگدِژ ( نام قلعه ای در شهر بابل ) گریخت و در آذرگُشَسپ آرزوی پیروزی کرد ولی هوم، عابد و پارسای معروف غار بَردَع ( نام شهری در قفقاز ) افراسیاب را دستگیر کرد، اما افراسیاب با حیله و نیرنگ مؤفق به فرار شد و خود را در دریای چیچِست افکند و در آب پنهان شد.
هوم به گودرز که به جست و جوی افراسیاب آمده بود می گوید:
درین آبِ چیچِست پنهان شده ست / بگفتم تو را راست چونان که هست
گودرز این خبر را به کاووس و کیخسرو رسانید و آن ها با تدبیر، افراسیاب را از این دریاچه بیرون کشیدند و کیخسرو به انتقام خون پدرش ( سیاووش ) افراسیاب را کُشت.

منابع• http://www.avesta.org/ka/ka_tc.htm
ابوریحان بیرونی کیخسرو را همان کوروش دانسته.
شاید خسرو دگردیس شده نام کوروش باشد.
نامی زیبا در شاهنامه
کیخسرو، کی به زبان مردم پارتی یعنی شاه، خسرو به زبان مردم پارسی یعنی شاه، کیخسرو یعنی شاه شاهان، نام پسر سیاوش در شاهنامه کیخسرو یکی از دادگر ترین و مشهورترین، محبوب ترین سلاطین شاهنامه است، نام کیخسرو نامی نیک و با ابهت برای پسران ایرانی است
کیخسرو :
دکتر سرامی در مورد پایان کار کیخسرو می نویسد : ( ( کیخسرو در شاهنامه تنها انسان خداواره ای است که در فرجام به مدد سروش به گونه ای سرشار از راز و رمز در خدا گم می شود و چونان ذره ای به خورشید و قطره ای به دریا می پیوندد . راز کامروایی او در این راه احساس گناهی است که پس از کشتن نیای خویش افراسیاب به کین پدر خود سیاوش؛ اندرون او را فرا می گیرد و باعث می آید تا به آهنگ گریختن از بند دیو آز و تبدیل شدن به ضحاک و جمشیدی دیگر ، مرگ خویش را از خدا بخواهد و سرانجام به دیدار پروردگار نایل آید . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( از رنگ گل تا رنج خار، دکتر قدمعلی سرامی، ۱۳۸۳، ص 292 . )

اسم پادشاه افسانه ایی و پسر سیاوش کیخسرو که همان شاه افسانه ایی است و از مادر به افراسیاب و از پدر به کی کاووس میرسد که از انتقام گرفتن از کین پدر افراسیاب و تورانیان را از بین میبرد
یکی. از پادشاهان بسیار بزرگ. در شاهنامه. است وی فرزند سیاوش و نوه ی کی کاووس و. نبیره کی قباد می باشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)