کپه

/koppe/

    heap
    pile
    agglomeration
    aggregation
    blade
    clump
    cluster
    collection
    congeries
    conglomerate
    hill
    hoard
    knot
    mass
    rick
    mortal-board
    pan of a scale

فارسی به انگلیسی

کپه ای از تخم پرنده
clutch

کپه ای از تخم ماکیان
clutch

کپه شدن
agglomerate, clump, heap

کپه علف
stack

کپه محصول درو شده
cock

کپه هیزم
stack

کپه کاه
stack, bale

کپه کردن
amass, clump, heap, hoard, pile, stack

مترادف ها

mass (اسم)
توده، جمع، انبوه، گروه، جرم، حجم، توده مردم، کپه، قسمت عمده، مراسم عشاء ربانی

pile (اسم)
توده، مقدار زیاد، پایه، ستون، کومه، کپه، کرک، پارچه خز نما، ستون لنگرگاه، ستون پل، پرز قالی و غیره

heap (اسم)
توده، انبوه، گروه، جمعیت، پشته، کومه، کپه

congeries (اسم)
توده، تراکم، انبوه، کومه، کپه

ruck (اسم)
توده، خط، چین و چروک، مردم عادی، کپه، شیار، چین و چروک وتاه، توده خرمن، انبار حبوبات، جمعیت و ازدحام

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

کپهکپهکپهکپه
لباسی از جنس پشم گوسفند و همانند نمد به جای کاپشن می پوشیدن.
به معنای کپه تیرکمان سنگی. . . . یا همان کفه. . . یعنی همان قسمتی که سنگ در ان می گذارند نیز هست.
هوالعلیم
کُپِه : سالَک ( ضایعه پوستی که بر اثر گزیدگی حشرات آلوده ایجاد میشود و پوست را تحلیل میکند.
کُپِه : تعداد زیاد ( مثال: یک کپه دانش آموز: تعداد زیادی دانش آموز ) ؛ ( یِه کپه وقت: مدت. زمانی طولانی ) ؛ ( یِه کپه خاک : مقدار زیادی خاک )
...
[مشاهده متن کامل]

کَپِه : وسیله ای که در بنّائی برای حمل مصالح ساختمانی استفاده میشود .
کَپِه مَرگ : خواب در گویش غیر محترمانه.

لَش ( کالبد بیجان )
واژه ی �کَپّه� آرش های گوناگونی دارد؛ ولی کاربرد آن همراه با واژه ی �مرگ� به آرش �توده� یا به زبان عامیانه �لَش� ( کالبد بیجان ) است.
برگرفته از یادداشت �وخی! وخی! برو کَپّه مَرگتُ جای دیگه بگذار!� ب. الف. بزرگمهر ۲۵ امرداد ماه ۱۳۹۳
...
[مشاهده متن کامل]

http://www. behzadbozorgmehr. com/2014/08/blog - post_45. html

گُنبد، گُمبد، گُنبذ، گُمبذ و گُمبَه از ریشه گُم و باد گرفته شده است که در یک ویرایه دیگر به "قُپّه" و "کُپه" تغییر شکل یافته است و معنی آن باد شکن و یا کاهنده باد است زیرا که حالت هندسی این سازه که یک سازه ی معماری شبیه نیم کره ی است موجب بی تاثیر شدن باد روی آن می شود. کومه، توده، جمع، انبوه، گروه، جرم، حجم، توده مردم، کپه، عمده ( عربی شده ) نیز از همین ریشه برگرفته شده است
...
[مشاهده متن کامل]


کاسه ی چوبی