کوچ کردن، کوچیدن
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
برخی واژه کوچیدن را از بن کوچ - یک واژه تورکی می شناسانند. شاید به گمان برسد که بن این کرد ( فعل ) یک واژه تورکی است که به دستگاه واژه سازی زبان پهلوی و فارسی راه یافته است. با این همه، باید به یاد داشت که پاره ای از ایرانیان آریایی تبار مانند بختیاری های ارجمند و دلاور ایران هنوز هم به جاهای گرمسیر و سردسیر می کوچند و برخی نیز مانند زنبورداران ناگزیر از کوچ برای گریز از سرما و گرما هستند و همچنین کوچ پرندگان در بهار و پاییز که برای هر بیننده ای زیبایی و کشش دلربایی دارد و در گذشته نیز پایه پیشگویی برخی بوده است. پس، کوچ می تواند یک واژه پهلوی نیز باشد:
... [مشاهده متن کامل]
کوچیدن ( کوچ - ) : جابجا شدن برای زندگی در جایی برای زمانی و شاید برگشت پس از آن زمان به جای نخست
کوچدار: کوچیدنی
کوچین: کوچیدنی
کوچیک: کوچیدنی
کوچاک: کوچنده
کوچاگ: کوچنده
کوچان: کوچنده
کوچیشن: کوچش، کوچیدن
کوچیشنیگ: بسته به کوچیدن؛ کوچنده؛ کوچیدنی
کوچیشنیه: کوچیدن
کوچیشنیها: با کوچ کردن
کوچَک: ابزاری برای کوچ کردن. همین واژه پهلوی با چیم کوچک ( آن چه بزرگ نیست ) به کار برده می شود چه چیزهای کوچک به آسانی جابجا می شوند و برای کوچیدن کاربری بهتری دارند. پس کوچک واژه پهلوی است و نه تورکی!
کوچَگ: ابزاری برای کوچ کردن
کوچینَک: ابزاری برای کوچ کردن
کوچینَگ: ابزاری برای کوچ کردن
پَدیشکوچ: ابزاری برای کوچیدن
کوچیدَگ: کوچیده
... [مشاهده متن کامل]
کوچیدن ( کوچ - ) : جابجا شدن برای زندگی در جایی برای زمانی و شاید برگشت پس از آن زمان به جای نخست
کوچدار: کوچیدنی
کوچین: کوچیدنی
کوچیک: کوچیدنی
کوچاک: کوچنده
کوچاگ: کوچنده
کوچان: کوچنده
کوچیشن: کوچش، کوچیدن
کوچیشنیگ: بسته به کوچیدن؛ کوچنده؛ کوچیدنی
کوچیشنیه: کوچیدن
کوچیشنیها: با کوچ کردن
کوچَک: ابزاری برای کوچ کردن. همین واژه پهلوی با چیم کوچک ( آن چه بزرگ نیست ) به کار برده می شود چه چیزهای کوچک به آسانی جابجا می شوند و برای کوچیدن کاربری بهتری دارند. پس کوچک واژه پهلوی است و نه تورکی!
کوچَگ: ابزاری برای کوچ کردن
کوچینَک: ابزاری برای کوچ کردن
کوچینَگ: ابزاری برای کوچ کردن
پَدیشکوچ: ابزاری برای کوچیدن
کوچیدَگ: کوچیده
عزیمت
رحلت