کوچکترین


    baby
    least

فارسی به انگلیسی

کوچکترین بخش
syllable

کوچکترین برخه نام مشترک
lowest common denominator

کوچکترین تصور
inkling

کوچکترین عامل
least

کوچکترین واحد سازمانی
cell

مترادف ها

least (صفت)
کمترین، اقل، کوچکترین، خردترین

پیشنهاد کاربران

کهترین. [ ک ِ ت َ ] ( ص عالی ) کوچکترین و خردترین. ( ناظم الاطباء ) :
ملک صفاتی کاندر ممالک شرفش
سپهر گفت که من کهترین عمل دارم.
خاقانی.
|| خردسال ترین. ( ناظم الاطباء ) .
کمترین
کهین