تقلا کردن، کوشش کردن، زحمت کشیدن
تقلا کردن، کوشش کردن، مبارزه کردن، دست و پا کردن
منحرف کردن، کوشش کردن، برگشتن، خم شدن، تعظیم کردن، خم کردن، خمیدن، کج کردن، دولا کردن، بذل مساعی کردن
ازمایش کردن، سنجیدن، محک زدن، کوشش کردن، چشیدن، تحقیق کردن، ازمودن، عیارگیری کردن، عیار گرفتن، باز جویی کردن
تقلا کردن، کوشش کردن، مبادرت کردن به، جستجو کردن، قصد کردن
جدا کردن، کوشش کردن، ازمودن، سر و دست شکسن، تلاش کردن، کوشیدن، سعی کردن، تجربه کردن، محاکمه کردن، محک کردن
کوشش کردن، زحمت کشیدن، میخ زدن، میخکوب کردن محکم کردن
کوشش کردن، سر و دست شکسن، کوشیدن، گستردن، جد و جهد کردن نزاع کردن