lumpish
کودن
/kowdan/
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
کودن، ادم احمق
کودن، سر چکش، نوعی ماهی کوسه
کودن، ریزه
کودن، استدلال کننده موشکاف، بیشعور
کودن، کله خر، بیشعور
تیر، اویزه، کودن، ادم کله خر، گوش پوش، پس زدن دهنه اسب، گوشک، دیرک، قالب زدن، هر عضو جلو امده چیزی
کودن، احمق
کودن، ادم بیشعور و کم عقل
پست، خفیف، لاغر، کودن، ناچیز شماری، اندک، کم، جزئی، نحیف، صیقلی، قلیل، حقیر، باریک اندام
ابله، کودن، بی ذوق
کودن
کودن، احمق، کند، گرفته، راکد
کودن، کند ذهن
سست، کودن، کند، تنبل، اهسته، تدریجی
کودن، بی هوش، بی استعداد
کودن، لخت، سنگین، گنده، لش، تنه لش
کودن، کند ذهن
بی رنگ، کودن، کمرو، محجوب، کند
خرف، کودن، خشک مغز
گیج، خرف، کودن
کودن، خشک مغز، بی ذوق
بی خبر، بی معنی، نادان، کودن، بی شعور، بی هوش، نفهم، دیر فهم
کودن، احمق، چشم چپ، ناجور
درشت، کودن، زمخت
تنومند، کودن، عاری از احساسات، قطور
پیر، کودن
کودن، احمق
کودن، احمق، دارای فکر ضعیف، کم عقل
کودن
کودن، کند، نا مناسب، غیر محتمل، دیر اموز، غیر متناسب
پیشنهاد کاربران
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹





زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹





کودن کلمه ای توکی است که به اسب قزلی گویند که به مفهوم ابله وارد فارسی شده اس
ابله
ریشه یِ واژه یِ " کودَن، کُند":
واژه یِ " کودَن" برآمده از واژه یِ " کوندَ" از زبانِ اوستایی است که دچارِ جایگشتِ آواییِ " د/ن" شده است.
" کوندَ" در زبانِ اوستایی، ریشه یِ واژه یِ " کُند" در زبانِ پارسی نیز می باشد و چنانکه می دانید به آدمِ " کُندذهن"، " کودن" می گویند.
... [مشاهده متن کامل]
این دست جایگشتهایِ آوایی را می توان در واژگانِ " کران، کنار" نیز دید که بر آمده از واژه یِ اوستاییِ " کرنَ" می باشند.
برایِ نمونه هایِ بیشتر به زیرواژه یِ " جایگشت آوایی در زبان پارسی" در همین تارنما مراجعه کنید.
واژه یِ " کودَن" برآمده از واژه یِ " کوندَ" از زبانِ اوستایی است که دچارِ جایگشتِ آواییِ " د/ن" شده است.
" کوندَ" در زبانِ اوستایی، ریشه یِ واژه یِ " کُند" در زبانِ پارسی نیز می باشد و چنانکه می دانید به آدمِ " کُندذهن"، " کودن" می گویند.
... [مشاهده متن کامل]
این دست جایگشتهایِ آوایی را می توان در واژگانِ " کران، کنار" نیز دید که بر آمده از واژه یِ اوستاییِ " کرنَ" می باشند.
برایِ نمونه هایِ بیشتر به زیرواژه یِ " جایگشت آوایی در زبان پارسی" در همین تارنما مراجعه کنید.
کودن kodan: این واژه در عربی کَودَن kawdan و به معنی قاطر و فیل است و جمع آن کَوادِن است.
( فرهنگ عربی - فارسی لاروس )
ولی کود kud در سنسکریت فعل است به معنی مانند بچه رفتار کردن که پسوند ان an به آن افزوده شده تا معنی صفت بدهد و در گذر زمان، کودن kodan شده است.
... [مشاهده متن کامل]
همتایان دیگر این واژه ی پارسی، اینهاست:
اسکل، پخمه، چُلمن، خردکاژ، خرفت، خنگ، دَبَنگ ( ابله ) ، دَنگ، دیوانه، سبک مغز، شاسکول، شیرین مغز، کاغه، کالیوه، کانا ( احمق ) ، کسخل، کلیاوه، کند ذهن، گاگول مَشنگ، مَنگ، مُنگل، ناخردمند، هالو.
( فرهنگ عربی - فارسی لاروس )
ولی کود kud در سنسکریت فعل است به معنی مانند بچه رفتار کردن که پسوند ان an به آن افزوده شده تا معنی صفت بدهد و در گذر زمان، کودن kodan شده است.
... [مشاهده متن کامل]
همتایان دیگر این واژه ی پارسی، اینهاست:
اسکل، پخمه، چُلمن، خردکاژ، خرفت، خنگ، دَبَنگ ( ابله ) ، دَنگ، دیوانه، سبک مغز، شاسکول، شیرین مغز، کاغه، کالیوه، کانا ( احمق ) ، کسخل، کلیاوه، کند ذهن، گاگول مَشنگ، مَنگ، مُنگل، ناخردمند، هالو.
خیره هوش/هش . [ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) کودن . خرفت : چنین هم برآورد بیژن خروش که ای ترک بدگوهر خیره هوش . فردوسی .
ترا راهزن خواند و مارکش مرا دیو مردم خورخیره هش . اسدی .
ترا راهزن خواند و مارکش مرا دیو مردم خورخیره هش . اسدی .
دانش کوتاه . [ ن ِ ] ( ص مرکب ) کم خرد. ( آنندراج ) . کودن . کندذهن . ( ناظم الاطباء ) .
سلام خسته نباشین تلگرام هم دارین بسیار زیبا کامل بود بسیار زحمت کشیده اید خصوصا لغت در اشعار سپاس از شما
استری که از نریان و خر مادینه به وجود آید. ( به نقل از دکتر آذرنوش مقاله ای در نشریه جستارهای زبانی )
تنک فهم. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ف َ ] ( ص مرکب ) کسی که قوه ٔ مدرکه ٔ وی سست و ضعیف باشد. ( ناظم الاطباء ) :
به صد جانش خریدم کی روا باشد که بفروشم
به تحسین تنک فهمان و احسان لئیمانش.
عرفی.
به صد جانش خریدم کی روا باشد که بفروشم
به تحسین تنک فهمان و احسان لئیمانش.
عرفی.
فرد یا شخصیتی[که]درجه فهم آن پایین و
عقل آن کم میباشد
اما لازم به ذکر است
کودن هم خدایی دارد و
یکی از بندگان اوسـت ღ
عقل آن کم میباشد
اما لازم به ذکر است
کودن هم خدایی دارد و
یکی از بندگان اوسـت ღ
کودن :لغت ایرانی کودن که آنرا عربی پنداشته اند در زبان باسک به شکل kirten و در معنای احمق خنگ نادان به کار میرود.
منبع : ( فرهنگ لغت انگلیسی - باسکی، تألیف گورکا ، اولستیا ، لیندا وایت. )
منبع : ( فرهنگ لغت انگلیسی - باسکی، تألیف گورکا ، اولستیا ، لیندا وایت. )
خنگ
غت
دبنگ
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)