کهنه

/kohne/

    chronic
    old
    used
    wornout
    old-fashioned
    inveterate
    archaic
    rag
    wad
    lint
    worn-out
    fuggy
    [adj.] old
    [n.] rag
    wadding
    [baby] diaper
    ancient
    antediluvian
    commonplace
    dated
    moth-eaten
    musty
    obsolescent
    obsolete
    out-of-date
    shabby
    stale
    threadbare
    timeworn
    tired
    warmed-over
    well-worn
    worm-eaten
    beat-up
    oldie
    oldy

فارسی به انگلیسی

کهنه اندیش
fossil

کهنه بچه
diaper, napkin

کهنه برچین
rag-picker

کهنه به نظر امدن
date

کهنه پرست
fogyish, old-fashioned, square, back issue, back number, antiquated, fogy, fusty, old -style, stick-in-the mud, stodgy, unreconstructed

کهنه پرستی
fustiness, stodginess, adherence to the old - fashioned, fogyism

کهنه پسند
dodo

کهنه چین
rag-picker, ragman, rag - picker

کهنه سرباز
veteran

کهنه شدگی
wear

کهنه شدن
stale, age, obsolesce, wear

کهنه ظرفشویی
dishcloth

کهنه فروش
fripper, dealer in old clothes ragman

کهنه فروشی
frippery, dealing in old clothes or rags

کهنه گرای
conservative, old-fashioned

کهنه مسلک
antique

کهنه نما کردن
antique

کهنه و رنگ و رورفته در اثر استعمال زیاد
hackneyed

کهنه و ضعیف
cold

کهنه و ملالت اور
banal

مترادف ها

rag (اسم)
کهنه، پاره، لباس مندرس، لته

wad (اسم)
توده، کهنه، نمد، لایی، توده کاه

lint (اسم)
کهنه، کرک، پرز، فتیله، ضایعات پنبه، پارچه زخم بندی، لیف کتان

pokey (اسم)
کهنه، زندان

obsolescent (صفت)
کهنه

worn-out (صفت)
کهنه، فرسوده، مانده، زهوار در رفته، مندرس، خسته و کوفته

run-down (صفت)
کهنه، مندرس

well-worn (صفت)
کهنه، پیش پا افتاده، مبتذل، مستعمل، زیاد کار کرده

tacky (صفت)
چسبناک، کهنه، نخ نما، رنگ ورو رفته

weatherworn (صفت)
کهنه

musty (صفت)
کهنه، پوسیده، ترشیده، کپک زده، بوی ناگرفته

fusty (صفت)
کهنه، بو گرفته، کفک زده، قدیمی مسلک

poky (صفت)
پست، کهنه، گرفته، دلگیر

time-worn (صفت)
قدیمی، کهنه، فرسوده

behindhand (صفت)
کهنه، عقب مانده، بی خبر از رسوم، مادون، دغل

ragged (صفت)
کهنه، خشن، زبر، نا هموار، ناصاف، پاره پاره، ژنده

frowsty (صفت)
کهنه، پوسیده، چرک، کپک زده، بوی ناگرفته

worm-eaten (صفت)
پیر، کهنه، بی ارزش، کرم خورده، فاسد شده، کهن سال، سوراخ شده

dowdy (صفت)
کهنه، بی عرضه

olden (صفت)
پیشین، قدیمی، کهنه، کهن، زمان پیش

obsolete (صفت)
متروکه، متروک، منسوخ، کهنه، غیر متداول، از کار افتاده، مهجور

antiquated (صفت)
متروک، منسوخ، قدیمی، کهنه

gray (صفت)
بی رنگ، پیر، کهنه، باستانی، خاکستری، سفید، سفید مایل به خاکستری، سفید شونده، رو به سفیدی رونده، بد بخت

old (صفت)
مسن، سالخورده، پیر، سالار، قدیمی، کهنه، باستانی، گذشته، پارینه، دیرینه، عتیق، سابق، فرسوده، سابقی، زر، کهن سال، کهنه کار، پیرانه

ancient (صفت)
دیر، پیر، قدیمی، کهنه، باستانی، کهن، پارینه، دیرینه، عتیق، اباء واجدادی

age-old (صفت)
قدیمی، کهنه، باستانی

archaic (صفت)
قدیمی، کهنه، غیر مصطلح

stale (صفت)
کهنه، مبتذل، مانده، بوی ناگرفته، بیات، پر زور وکهنه

antique (صفت)
کهنه، باستانی، عتیق

dead (صفت)
کهنه، بی روح، بی حس، مرده

bygone (صفت)
قدیمی، کهنه، گذشته، دیرین

trite (صفت)
کهنه، مبتذل

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه کهنه از ریشه ی واژه ی کهن و ه فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

کهنهکهنهکهنهکهنه
منبع. عکس نامهٔ باستان دکتر میر جلال الدین کزازی
واژه کهنه از ریشه ی واژه ی کهن و ه فارسی هست
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

کهنهکهنهکهنهکهنه
مندرس ، فرسوده
حمید رضا مشایخی - اصفهان
در زبان ترکی: اۏبراقObraq, اَسکیƏski
باستانی
کُهَن
استفاده شده، مستعمل، ژنده
پارسی میانه: kahuna, kahwan, kaxvan
پیرس "فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی"
زبان پارتی: ( kafwan ( old ) , kafwanift ( being old, old age
پیرس "Dictionary of MMP" یا همان Dictionary of Manichean" Middle Persian & Parthian"
...
[مشاهده متن کامل]

ریشه هندو ایرانی: kap, *kaf*
پیرس: "Etymological dictionary of the Iranian verb"

کهنه و کهن به دیسه "کهون" و به همین معنا در بنمایه های پهلوی یعنی زبان کهن آذربایگان هست که سینه به سینه از سوی نیاکان پهلوی زبان آن دیار به نوادگان تغییر زبان داده ی آنها رسیده است.
مندرس . . . . .
فرسوده
رث
در زبان لری بختیاری به معنی
کهنه
Kohnah
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)