old (صفت)مسن، سالخورده، پیر، سالار، قدیمی، کهنه، باستانی، گذشته، پارینه، دیرینه، عتیق، سابق، فرسوده، سابقی، زر، کهن سال، کهنه کار، پیرانهworm-eaten (صفت)پیر، کهنه، بی ارزش، کرم خورده، فاسد شده، کهن سال، سوراخ شده
پنبه گیس = پیر و فرتوتپیر، سالمندمن که میگم همتوت خریتزمانه خورده ؛ کهن سال. پیر. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :زمانه خورده زمین را، به طبع در یکسالجوان و پیر کند دور آفتاب دوبار. مسعودسعد ( یادداشت ایضاً ) .مییسامکهن سالکهن عمر. [ ک ُ هََ / هَُع ُ ] ( ص مرکب ) کهن سال . سالخورده و پیر : به موسی کهن عمر کوته امیدسرش کرد چون دست موسی سپید. سعدی ( کلیات چ مصفا ص 272 ) .( گویش تهرانی ) گیس پنبهپیر . سالخوردهیعنی پیر، سالمند، سالخورده، مسن🥰💟👍پیر 🌹سالخوردهپیر سالکهن سال : پیر ، سالمند ، فرسوده***مثال : او در کنار درختی کهن سال دراز کشیده بود .پیر، سال خورده، سالمند، مسنپیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالمند، شیخ، فرتوت، قدیمی، کلان سال، مسن، معمرسالخورده -پیر ,مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)+ عکس و لینک