کهن سال

/kohansAl/

    aged
    very old
    aged
    ancient
    antediluvian
    old
    hoary
    senior

مترادف ها

old (صفت)
مسن، سالخورده، پیر، سالار، قدیمی، کهنه، باستانی، گذشته، پارینه، دیرینه، عتیق، سابق، فرسوده، سابقی، زر، کهن سال، کهنه کار، پیرانه

worm-eaten (صفت)
پیر، کهنه، بی ارزش، کرم خورده، فاسد شده، کهن سال، سوراخ شده

پیشنهاد کاربران

پنبه گیس = پیر و فرتوت
پیر، سالمند
من که میگم همتوت خریت
زمانه خورده ؛ کهن سال. پیر. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
زمانه خورده زمین را، به طبع در یکسال
جوان و پیر کند دور آفتاب دوبار.
مسعودسعد ( یادداشت ایضاً ) .
مییسام
کهن سال
کهن عمر. [ ک ُ هََ / هَُع ُ ] ( ص مرکب ) کهن سال . سالخورده و پیر : به موسی کهن عمر کوته امیدسرش کرد چون دست موسی سپید. سعدی ( کلیات چ مصفا ص 272 ) .
( گویش تهرانی ) گیس پنبه
پیر . سالخورده
یعنی پیر، سالمند، سالخورده، مسن🥰💟👍
پیر 🌹سالخورده
پیر سال
کهن سال : پیر ، سالمند ، فرسوده
***
مثال : او در کنار درختی کهن سال دراز کشیده بود .
پیر، سال خورده، سالمند، مسن
پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالمند، شیخ، فرتوت، قدیمی، کلان سال، مسن، معمر
سالخورده -
پیر ,
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)