کندی

/kondi/

    dullness
    lag
    languor
    laziness
    lethargy
    obtuseness
    retardation
    slowness
    sluggishness
    tardiness
    weight
    kennedy
    bluntness

مترادف ها

lag (اسم)
پس افت، کندی، محکوم، تاخیر، واماندگی، عقب ماندگی، لنگی

backing (اسم)
ستایش، طرفداری، پشتی، پشتیبانی، کندی، تصدیق در پشت یا ظهر ورقه

dullness (اسم)
کندی

hebetude (اسم)
حماقت، کندی

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
کندیکندیکندیکندی
kendiنام یک شخصیت
چرا
کندی سگمه اما خیلی تندو تیزه
دروغو ها
در آذری به ظروف سفالی شبیه کوزه بزرگ میگویند که پیشینیان در آن گندم و آرد و غلات ذخیره میکردند
کندی:
واحد وزن احتمالا در ممالک هندوستان در قدیم
به معنای سلحشور بی باک و قهرمان و پهلوان در فارسی باستان
دلاوری سلحشوری
جان اف کندی سی و پنجمین رئیس جمهور آمریکا
کلمه ایی در زبان لری بختیاری به معنی
کندی::زمین را کندوکاو کردن با بیل و کلنگ
. شخم زدن. کندن
Kandi
جمله ی لری بختیاری
زومینانه کندی::زمین ها را شخم زدی
در زبان لری بختیاری به معنی
کندوی قلات. انبار گندم که در سقف خانه بنا می شود
Kandi