کندن


    dig
    carve
    excavate
    excavation
    extract
    extraction
    hew
    nip
    pare
    pick
    pluck
    scoop
    tear
    to dig
    to excavate
    to pluck
    to pull off
    to take off
    toengrave

فارسی به انگلیسی

کندن با اسکنه
gouge

کندن با انفجار
blast

کندن با بیل
delve, spade

کندن با بیلچه
trowel

کندن با چاقو
scratch

کندن با چنگال
claw

کندن به کمک دیلم
pry

کندن پوست
skin

کندن پوشش چیزی
pick

کندن جامه
doff

کندن جامه خواب
unlace

کندن جوی
trench

کندن چاه
sink

کندن رخت
strip

کندن روی چیزی
engrave

کندن زمین
grub

کندن سنگر
trench

کندن سوراخ
drive, sink

کندن فلس
scale

کندن گوشت چیزی
pick

مترادف ها

gnaw (فعل)
ساییدن، تحلیل رفتن، گاز گرفتن، کندن، خاییدن، خوردن، مانند موش جویدن

pluck (فعل)
چیدن، کشیدن، کندن، گلچین کردن، لخت کردن، بصدا در اوردن، ناگهان کشیدن

channel (فعل)
کندن، شیار دار کردن

pug (فعل)
کندن، میناکاری کردن، از بیخ دراوردن

pick (فعل)
دزدیدن، چیدن، سوار کردن، کندن، برگزیدن، فرو بردن، باز کردن، جیب بری کردن، کلنگ زدن، با خلال پاک کردن، نوک زدن به، ناخنک زدن

gully (فعل)
درست کردن، کندن

pull (فعل)
چیدن، کشیدن، کندن، کشیدن دندان، پشم کندن از، بطرف خود کشیدن

peel (فعل)
پوست کندن، کندن، پوست انداختن، مقشر کردن

trench (فعل)
کندن، سنگربندی کردن، خندق زدن

gouge (فعل)
گول زدن، کندن، در اوردن، با اسکنه کندن، بزور ستاندن

mine (فعل)
کندن، معدن حفر کردن، استخراج کردن یا شدن

dig (فعل)
کندن، کاوش کردن، فرو کردن

incise (فعل)
بریدن، کندن، شکاف دادن، چاک دادن، حجاری کردن

enucleate (فعل)
روشن کردن، کندن، توضیح دادن، مغز کردن، هسته دراوردن

cut out (فعل)
کندن، برش دادن، جدا کردن در اثر بریدن

rend (فعل)
کندن، پاره کردن، چاک زدن، دریدن

scoop (فعل)
کندن، گود کردن، بیرون اوردن

evulse (فعل)
کشیدن، کندن، بازور بیرون کشیدن

پیشنهاد کاربران

بیل زدن برای حفر
من ترانویسی کارنامه اردشیر بابکان رو خوندم
همشو
نمیگم ۱۰۰درصد ولی بیش از ۵۰درصدش به آسانی برای یک پارسی گوی معمولی فهمیدنی است.
البته نوشته هایی مانند بندهشن از نگر ادبی سنگین تر و برای ما گنگ تر هستند که دلیل آن فزونی وام واژگان اوستایی در متون دینی پهلوی ساسانی است ( این هم دلیل نیست! شاعران پارسی نو هم بعضن سروده هایی دارند که هرکسی آنهارا در نمیاید! )
...
[مشاهده متن کامل]

این ها همان هایی هستند که زبان آذربایجان را به زبان مجارستان و کره می دوزند ولی می گویند فارسی نه تنها به زبان ساسانی بی پیوند است بلکه به کردی و بلوچی هم پیوندی ندارد بعد من و شما از این انسان توقع سخن منطقی و درستم و خردپسند هم داریم!

جناب دژبان گرامی
آقای رضایی سراسر به چرت بودن گفتارشان باور دارند
شما چنان چه خوده شاهان ساسانی را زنده کنید و آنهارا به سخن گفتن وا دارید اگر ۸۰درصدش هم برای پارسی زبان امروزی فهمیدنی باشد باز او سخن خود می گوید
از بنده می شنوید زندگی گرامی و گرانمایه را به خاطر زبان نفهمان دور نریزید
برادر رضایی اگر همین متن کارنامه اردشیر باربکان رو پیش رو یکی از ترکیه بزاری یک کلمه اش نمیفهمه در حالی که یه پارسی زبان با سواد متوسط دست کم 70 درصد شو میفهمه یه خراسانی ام همه شو اگر شما میتونی اینو
...
[مشاهده متن کامل]
بخونی به این دلیله که یک : شما زیان رسمی کشورت پارسی یه دوم: ترکی اذربایجانی واژگان پارسی بسیاری داره که در ترکی استانبولی جایگزین شده بعدم با این حساب ترکا کولتور و ایر پلان و مدنیتم میگن اونام ترکیه؟برادر بر پایه این که این واژه در فلان زبان هست نمیشه داوری کرد دانش اکادمیک لازمه و ریشه یابی اصولی در نهایت هم اگر پهلوی و ترکی شباهت هایی دارندایا نمیشه این رو باتوجه به جغرافیا ی پیشین منطقه و کتب تاریخی و زبان های دیگه و همچنین ریشه یابی علمی واژگان و نه حدسیات شماری که اثبات شون جون عمم هست و نیز علم ژنتیک جور دیگری نگاه کنیم و به یک نتیجه بهتر برسیم؟

آقای محترم بنده حرف شخصی بدون سند و مدرک قبل ندارم
با احترام به زبان قوم عزیز ترک چون از طرف پدر مادر رگ ریشه دارم ترکی دارم ولی این جور ها رو نه بنده نه هیچ کس دیگر قبل نمی کند واژه ی کندن ریشه ی واژه ی دارد بنده لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا پایین قرار می دهم دوستان ببینند چون در کتاب هست.
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
در کارنامک ارتشیر بابکان میخوانیم
ardaxšīr ka - š pad ān ēwēnag dīd spāh az ānōh kand beraft.
اردشیر کش پدآن آیین دید، سپاه از آنجا کند و برفت ( سپاه از انجا حرکت داد و برفت
این ترجمه خیلی اشفته و حدسی هست اینجوری میاین میگین توی پهلوی هست کلمه؟بیشتر شبیه متن ترکی هست تا فارسی یعنی اونک رو ایین ترجمه کردی . کا، ش، پد، ان، اونک، دید، اسپه، آز، اونوح
...
[مشاهده متن کامل]

از این کلمات مبهم بالا چجوری به جمله گفته شده رسیدین. این قطعی نشون میده نتونستن بخونند و این یعنی یجای کار میکلنگه یا خط رو اشتباه میخونند یا کلمات درست جداسازی نمیشه. اگه میگین فارسی قبلش این زبان پهلوی بوده باید قابل خوندن صحیح باشه حالا شاید یجاهایی یکسری کلمات رو نهش غهمبد نه اینکه که کلا اینقدر در هم ریخته و بی ربط باشه

اردشیر کش پدآن آیین دید، سپاه از آنجا کند و برفت
این جمله نشون مبده به صورت حدسی یه چیزی خونده میشه
من فکر میکنم این پهلوی کلا ترکی هست دارن بصورت فارسی میخونند. az onoh, اوزونو ترکی نیست؟ چون در عامیانه ازم وجود داره که همون ازم ترکی هست و از من از اون گرفته شده است.
ازم استدی ترکی یعنی ازم ستادی
...
[مشاهده متن کامل]

رسمی از من ستادی
بعنی بخای میتونی در پهلوی برفرض که ترکی باشه بصورت فارسی هم بخونی و معنی کنی

ارش جان در ترکی هر کلمه ریز هست و کاربرد دقیق خودش رو داره. اشلمک در ترکی به عمل کشیدن انگشت بر خاک و کنار زدنش برای یافتن چیزی گفته میشه این فعل برای کارهای دیگه هم هست یعنی با دست کنار زدن و پیدا کردن چیزی و ربطی به کندن نداره. قبلا ریشه اکثریت فعلهای فارسی رو پیدا کردیم و نود درصد ترکی هست اگر گرامر جمله بندی و کلمات فارسی رو نگاه کنی با ترکی یکی هست یعنی التصاقی هست و مثل زبان هند اروپایی نیست به احتمال قوی و از انجایی که کلمات در فارسی با تغیر بسیار جزیی وارد فارسی شده اند این کلمه باید از ریشه فعل بیکمک باشد مثال
...
[مشاهده متن کامل]

بیکندی که به معنی خم کردم و کشیدن چیزی هست. بیکندی. . . میکندی نکته درخور توجه ورود کلمات از ترکی به فارسی ورود به صورت دوم شخص و مجعول هست. استندی/استاندی ستاندی
بیکن، بکن حالت امری در ترکی این کلمه که باز با بکن در فارسی یکی هست. وقتی قریب به اتفاق فعلها از ترکی وارد شده یحتمل تطابق بقیه هم یعنی اینکه ترکی هست. دوستان هیچ دشمنی در کار نیست فقط گرامر فارسی چه جمله بندی چه کلمات رو نگاه کنید با ترکی یکی هست دقیقا یکی و هیچ ربطی به هند اروپایی نداره و ابن ساختار ترکی هست چون زبانهای هند اروپایی این گرامر و حالت التصاقی رو ندارن اینو برای کسانی مبگم که احتمالا میگن از کجا معلوم این کلمه از فارسی نرفته ترکی جواب. از گرامر زبانها. اصلا در زبانهای هند اروپایی فعل صرف نمیشه.
رفتم، رفتین، رفت
گدتم، گدتین، گدتی

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
کندنکندنکندنکندن
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
کندنکندنکندنکندنکندنکندن
حفر
کندن= حرکت
در کارنامک ارتشیر بابکان میخوانیم
ardaxšīr ka - š pad ān ēwēnag dīd spāh az ānōh kand beraft.
اردشیر کش پدآن آیین دید، سپاه از آنجا کند و برفت ( سپاه از انجا حرکت داد و برفت )
واژه کندن
معادل ابجد 124
تعداد حروف 4
تلفظ [kandan]
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: kandan]
مختصات ( کَ دَ ) [ په . ] ( مص م . )
منبع فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ لغت معین
کندن
واژه کندن از ریشه هندواروپائی کن ه kenh - که در فارسی میانه کن تن و در اوستا کن kan ودر سانسکریت کهن khan در همین رابطه واژه کندن در اوستا از همین ریشه کن ه، سیناه cinah و در سانسکریت کاناتی kanati هردو معنی شادی و خوشحال شدن از کاری که انجام شده را میدهند.
...
[مشاهده متن کامل]

هرکه رنجی برد، گنجش شد پدید. 
 - هر که جدی کرد، بر جودی رسید. 
 چون گرانی ها اساس راحت است
 - تلخ ها هم پیشوای نعمت است. هر که در قصری قرین دولتی است
 - آن، جزای کارزار و محنتی است
 ( مولوی )

واژه کندن کاملا پارسی است هر جا میرم پان ترکیسم هست جهل واژگان پارسی گرامی ترک می کند یا توزیع می دهد فلان واژه پارسی ترکی این می شود ما خواهیم به بدانم باید کی بینیم چون در ترکی می شود eşelemek در عربی نبش این واژه یعنی کندن صد درصد پارسی است.
کندن = ک اندن = کوچک کندن = بدور میاید.
کان اندن = کان به چم استقرار یافته / سفت / واحد و . . . است => سفت استقرار دادن
کان / خان / کانی / خانه / استخوان / و . . . سفت / استقرار یافته و . . .
افعال کندن در ترکی :
- قُپارماق = کندن چیزی که به جایی چسبیده شده باشد یا نصب شده باشد
- یُلماق = کندن
- قئرتماق = کندن قسمت کوچکی از چیزی
- قازماق = کندن زمین ، چاله ، حفره و. . . .
...
[مشاهده متن کامل]

- قازئماق = کندن سطوح محکم و زبر ، کنده کاری کردن ، حک کردن ، نوشتن بر روی سطوح سخت و زبر مانند سنگ ، چوب و. . .
- قازئنتئلاماق = حفاری کردن ، کندن و حفاری به صورت عمیق و در یک ناحیه
- اِشمَک = کندن ، حفر کردن
- اِشَلَمَک = کندن
- یُلوشدورماق = کندن
- قُپوشدورماق = از هم کندن و جدا کردن دو چیز
- قُپارئشدئرماق = ارتباط دو نفر را باهم قطع کردن ، از هم دل کنده کردن
- سوکمَک = کندن ( در مورد مواردی چون درخت ، دکمه ، میخ و. . . که به جایی نصب شده یا پیوند خورده اند ) به طوری که حالت تخریبی داشته باشد ، کندن تخریبی
- سوکوشدورمک = کندن و جدا کردن ریز اجزا و سازه های تشکیل دهنده به شکلی تخریبی که امکان بازسازی نداشته باشد
- قازمالاماق = کندن و حفاری در چند نقطه و به شکل بخش بخش و پراکنده و سطحی
و. . . .

کندن: در پهلوی کنتن kantan بوده است .
( ( فرود آمد از تخت ویله کنان
زنان بر سر و گوشت ِ بازو کنان . ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 245. )
واژه ی " کندن " فارسی ، پس از سیر در زبان های غیر ایرانی با تغییر لهجه و معنی به شکل " خندق ، قنات، کانال " در آمده و دوباره به زبان فارسی بازگشته است و امروزه با همان شکل تغییر یافته در زبان فارسی کاربرد دارد .
...
[مشاهده متن کامل]

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)