angle (اسم)طرف، زاویه، گوشه، کنج، قلاب ماهی گیری، تیزی یا گوشه هر چیزیcorner (اسم)زاویه، گوشه، کنجquoin (اسم)گوشه، کنج، گوه، سنگ زاویه، سنگ نبش، آجر نبش
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نوراییقسمت داخلی محل برخورد دو سطح عمود بر زمین را کنج گویند.واژه کنج کاملا پارسی است ریشه ی پهلوی دارد در عربی می شود الزاویة این واژه یعنی کنج صد درصد پارسی است. منبع. فرهنگ لغت معینزاویه. [ ی َ / ی ِ ] ( ع اِ ) کنج و بیغوله. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . کنج و گوشه. ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ) . در لغت بمعنی رکن است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 623 ) .گوشهبیغوله، زاویه، کنار، گوشه، گوه، نبش، چین، شکن، کنجل، قوز، قوزدار، گوژپشتسوکصندوقچه٬ کمد٬ محل نگهداری وسایل زندگیکنج به فتح در فارسی باستان به معنی صندوقچه٬ کمد٬ محل نگهداری وسایل زندگی+ عکس و لینک