کنج

/konj/

    angle
    cant
    corner
    nook
    corrner
    solid angle
    niche

فارسی به انگلیسی

کنج خلوت
nook, solitude

کنج دیوار
quoin

کنج ساختمان
quoin

مترادف ها

angle (اسم)
طرف، زاویه، گوشه، کنج، قلاب ماهی گیری، تیزی یا گوشه هر چیزی

corner (اسم)
زاویه، گوشه، کنج

quoin (اسم)
گوشه، کنج، گوه، سنگ زاویه، سنگ نبش، آجر نبش

پیشنهاد کاربران

منهای زاویه و گوشه و. .
محل خلوت و دنج
شکاف هم معنی دهد
در زبان لارستان
کنج و ولنج = به فتح ک و ل
کوشه کنار و شکاف چیزی را کنکاش کردن
در شاهنامه بیت سوم داستان رستم و سهراب
اگر تند بادی برآید زکنج /بخاک افکند نارسیده ترنج
منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
ببینیم در زبان پارسی باستان آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

کنجکنجکنج
منابع• https://fa.m.wikipedia.org/wiki/زبان_فارسی_باستان
منبع. عکس فرهنگ ریشه واژگان فارسی دکتر علی نورایی
کنجکنجکنجکنج
قسمت داخلی محل برخورد دو سطح عمود بر زمین را کنج گویند.
واژه کنج کاملا پارسی است ریشه ی پهلوی دارد در عربی می شود الزاویة این واژه یعنی کنج صد درصد پارسی است.
منبع. فرهنگ لغت معین
زاویه. [ ی َ / ی ِ ] ( ع اِ ) کنج و بیغوله. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) . کنج و گوشه. ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ) . در لغت بمعنی رکن است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 623 ) .
گوشه
بیغوله، زاویه، کنار، گوشه، گوه، نبش، چین، شکن، کنجل، قوز، قوزدار، گوژپشت
سوک
صندوقچه٬ کمد٬ محل نگهداری وسایل زندگی
کنج به فتح در فارسی باستان به معنی صندوقچه٬ کمد٬ محل نگهداری وسایل زندگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)