کناره گیری

/kenAregiri/

    retirement
    resignation
    abdication

فارسی به انگلیسی

کناره گیری کردن
resign, withdraw, to retire or withdraw, to hold aloof

کناره گیری کردن از
to resign

کناره گیری کردن از سلطنت
abdicate

کناره گیری کردن از شغل
vacate

مترادف ها

abdication (اسم)
استعفا، کناره گیری

resignation (اسم)
واگذاری، سرافکندگی، استعفا، کناره گیری، تسلیم، تفویض

isolation (اسم)
کناره گیری، انزوا

detachment (اسم)
کناره گیری، قسمت، دسته، تفکیک، جدا سازی

renunciation (اسم)
ترک، کناره گیری، چشم پوشی، قطع علاقه

demission (اسم)
واگذاری، کناره گیری، استعفاء، حقارت

avoidance (اسم)
کناره گیری، اجتناب، احتراز، طفره، طفره روی

separatism (اسم)
کناره گیری، تفکیک، جدا سازی، تجزیه طلبی، جدا گرایی

retreat (اسم)
کناره گیری، گوشه عزلت، انزوا، عقب نشینی

پیشنهاد کاربران

زه زدن
انصراف وترک گفتن و گریختن از سنگینی کاری که قبلاً آن را به چیزی نمی شمرد و مدعی توانستن آن بود. از میدان بدر رفتن. از دعوی خود بازآمدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . از میدان دررفتن. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
کناره گرفتن
پشیمونی ، کنار رفتن ، منصرف شدن ، دست از ادامه ی کار برداشتن