cloister
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
تفویض کردن، دست کشیدن، مستعفی شدن، کناره گرفتن، استعفا دادن از
پیشنهاد کاربران
کناره گرفتن ؛ دوری گزیدن : متوقع که در کنارش گیرم کناره گرفتم. ( گلستان ) .
تقدیر درین میانم انداخت
هرچند کناره میگرفتم.
سعدی.
گفت چرا بت میپرستید و بتان را خدا میدانید و از آفریدگار خویش کناره میگیرید. ( قصص الانبیاءص 132 ) .
تقدیر درین میانم انداخت
هرچند کناره میگرفتم.
سعدی.
گفت چرا بت میپرستید و بتان را خدا میدانید و از آفریدگار خویش کناره میگیرید. ( قصص الانبیاءص 132 ) .
پای درکشیدن ؛ مقیم گونه ای شدن. کناری گرفتن. دست از جنبش و حرکت برداشتن. به انزوا و خلوت نشینی گراییدن.
از خلق گوشه گرفتن ؛ عزلت گرفتن. انزوا گرفتن.