کمال

/kamAl/

    perfection
    accomplishment
    good breeding
    maturity
    attainment
    being
    consummation
    culmination
    entirety
    excellence
    finish
    flawlessness
    integrity
    plenitude
    thoroughness

فارسی به انگلیسی

کمال بخشیدن
complement

کمال پذیر
perfectible

کمال خواهی
perfectionism

کمال طلب
idealist

کمال گرا
perfectionist

کمال گرایی
perfectionism

کمال گرایی کردن
idealize

کمال مطلوب
dream, ideal, perfection, ideal perfection

کمال و زیبایی
finesse

مترادف ها

prime (اسم)
زبده، کمال، اغاز، بهار جوانی، بهترین قسمت

amplitude (اسم)
فراوانی، کمال، انباشتگی، درشتی، فراخی، دامنه، نوسان، میدان نوسان، بزرگی، میدان، استعداد، فاصلهء زیاد، فضا داری

accomplishment (اسم)
انجام، اجرا، اتمام، کمال، هنر

perfection (اسم)
کمال

integrity (اسم)
کمال، درستی، تمامیت، امانت، راستی، بی عیبی

maturity (اسم)
کمال، بلوغ، سر رسید

completeness (اسم)
کمال، تمامیت

sophistication (اسم)
کمال، اغوا، تحریف، سفسطه، دلفریبی

exactitude (اسم)
کمال، دقت، صحت، درستی

period (اسم)
حد، کمال، نقطه، عصر، دوره، گردش، نوبت، ایست، فرجه، پایان، منتها درجه، روزگار، زمان، مرحله، مدت، وقت، طمی، موقع، مدتی، گاه، نتیجه غایی، قاعده زنان، جمله کامل، نقطه پایان جمله، دوران مربوط به دوره بخصوصی

complementarity (اسم)
کمال، متمم، تکمیل، متممی، اصل متممیت

plenitude (اسم)
فراوانی، وفور، کمال، سرشاری

plentitude (اسم)
فراوانی، وفور، کمال

پیشنهاد کاربران

صراط نقص:راه نادرست، صراط کمال:راه درست
پیشرفت، برتری، رشد
اسم: کمال ( پسر ) ( عربی ) ( مذهبی و قرآنی ) ( تلفظ: kamāl ) ( فارسی: کمال ) ( انگلیسی: kamal )
معنی: آخرین حد چیزی، نهایت، بی عیب و نقص بودن، خردمندی و دانایی، ( عربی ) ، بسیاری، سرآمد بودن در داشتن صفت های خوب، کامل بودن، فرزانگی، درایت، کاملترین و بهترین صورت و حالت هر چیز، ( در تصوف ) رسیدنِ سالک به مقام محو، ( در فلسفه ) صورت و حد طبیعی هر چیز، ( اَعلام ) ) کمال اصفهانی: ( = کمال الدین اسماعیل ) ، ) کمال خجندی ( =کمال الدین خجندی ) ، خ کمال الدین، خردمندی، دانایی
...
[مشاهده متن کامل]

کِیهَ اُو کُمال در زبان لکی یعنی: ۱. کاه و یونجه و کُمال یعنی علف های هرز که به طور خودرو توی مزارع گندم رشد می کنه ۲. آذوقه کامل زمستان حیوانات اهلی کاه و . . .
به گمانم مهتری درست باشدو نه کهتری که واژه ی متضاد این معناست
با غرور
کمال: داشتن همه ی ویژگی های ایده آل و پایدار در یک یا چند زمینه ی معین.
( le Petit Robert 1 )
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
آسکت āsket ( اوستایی: āsketi )
آپن āpan ( اوستایی: āpana )
اسپور espur ( پهلوی: spur )
اسپاتیاک espātyāk ( سغدی: espatyāk )
پیشنهاد استاد میرجلال الدین کزازی در نامه ی باستان:
بَوَنده: کامل.
بَوَندگی: کمال.
پیشنهاد استاد میرشمس الدین ادیب سلطانی در ترجمانی منطق ارسطو:
فرساخته: کامل.
فرساختگی: کمال.

...
[مشاهده متن کامل]

پیشنهاد استاد حلیل دوست خواه در گزارش اوستا:
رسا: کامل.
رسایی: کمال.
هر سه پیشنهاد درست است و روان و سازگار با جان زبان پارسی است.
پارسی را پاس بداریم: )

در گذشته واژه "خوب" به ریختِ "هو" بوده است. ( دَر پارسی )
از این واژه، میتوانیم واژگان دیگر را بِسازیم:
هویار/هویه ( پسوند های "ار" و "ه" که کنشگیر/مفعولی هستند ) :کَمال
هوگِرایی=کَمال گرایی
...
[مشاهده متن کامل]

هوگِرا=کَمال گِرا
هویان=مکمل
بِدرود! ( شاید در آینده دیدگاهی پَس از این بنویسم، چون شاید این پیشنهاد ها بِهترین نباشند و کاستی هایی دارند )

سلیم
کمال: برتری یافتن
دل سوی کمال که به ملکه صفات انسانی اعمال شود
نه ز پستی و بی ارزشی ملکه صفات منفی آمال شود
مال دنیا چو آب شور ز نوشیدن بیشتر نیاز بیشتر اتصال شود
نیستان هدف اگر از نیستان دور کمالت پایمال شود
...
[مشاهده متن کامل]

کمال انسان کسب صفات مثبت انسانی که باعث جلال شود
ورنه هر موجودی در صفات و توانائی خود بهتر از بشر اکمال شود
گر از رنگها جدا از کسب صفات مثبت انسانی اعتدال شود
ز تک رنگی و اخلاص و دوری از ریا رو به سوی کمال ایده آل شود
پارسی دنیا گردونه آزمایش که غلبه بر آن خوش اقبال شود
زین منها گذشتن در وصل یار با اخلاص اعمال شود
کمال به زبان سنگسری
به قوله برسین be gholeh beresin
اّرزشمند بوییند arzeshemend beviyend
بِزورگ بوییند bezoreg beviyenef
عاقِل بوییند aaghel beviyened

کمال: داشتن همه ی ویژگی های ایده آل و پایدار در یک یا چند زمینه ی معین.
( https://www. cnrtl. fr/definition/perfection )
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
آسکِت āsket ( اوستایی: آسکتی āsketi )
...
[مشاهده متن کامل]

اسپاتیاک espātyāk ( سغدی: اسپتیاک espatyāk )
آپن āpan ( اوستایی: آپنه āpana )
سپور sepur ( پهلوی ) .

سلیم
کمال: در مواردی هم می توان برتری معنی کرد
سلیم
کمال: پربود، در برابر کمبود
🇮🇷 واژه ی برنهاده: سرآمد 🇮🇷
در کادر اول ( برابر پارسی کهتری ثبت شده که غلط است کهتری به معنی کوچکی وخردی و دست پایین است ) آنرا اصلاح بفرمایید.
اسم پدر من کمال است
کمال یعنی ارزشمندی . تمام . تمامیت . نهایت
بالندگی
واژه ( کمال ) عربی نیست ! در دینِ مزدیسنا در ایرانِ باستان شش دیوِ سردسته یعنی توانمندترینِ دیو ها ( جن ها ) را میگویند : ( دیو های کماله ) .
معنای اصلیِ این واژه : ( چه سِرّی ! چه سِرِّ نفرت انگیزی ! )
رسایی
میشه نهایت هم گفت
ولی باز کمی جور در نمی یاد
کمال عقل:آگاهی عقل
در این کلمه آگاهی معنی میشه
دکتر کزازی در نوشته های خود واژه " بَوَنْدگی" را به جای واژه ی " کمال " به کار برده است.
کمال بروزن فعال اسم مبالغه است.
معنی: کامل ترین.
تمام هم می شود . مثال :با کمال تعجب گفت: . . . . . . . .
انتها ، آخر ، تمام
رسیدن به حد نهایی
استعداد
《 پارسی را پاس بِداریم》
کَمال
بَرابَر نَهاد این واژه یِ پارسیِ اَرَبیده شُده " خَمال" اَست.
دَر گُزَشته ها واژه سازی نِگاره ای بوده اَست اینکه مَنو یان ( اِنسان ها ) اَز روی نِگاره ها واژه می ساختَند ، چِهرِ خَمِشیِ ماه / مانگ وَ پُر شَوی آن به ماهِ شَبِ چَهاردَه پِیمیده/ فَهمیده یِ پُرکامی یا پُرگامی را می رِسانده اَست .
...
[مشاهده متن کامل]

هَمین گونه : کَمان / خَمان که چِهرِ زِهِ کَمان / خَمان نیم گِرد ( قوسی شِکل ) اَست.
اَز سویی پَس وَندِ آل/ اَل دَر پارسی ، اَرَبی وَ تورَکی با مینه هایی نَزدیک به هَم به کار می رَفته که دَر پارسی فَراموشیده / فَراموزیده شُده اَست :
پارسی : آله ( اوگاب/ عُقاب ) ، آل ( پَری دَر هِنگامِ زایمان ) ، اَلبُرز ( اَل - بُرز ) ، اَلوَند ( اَل - وَند )
اَرَبی : نامِ خُدا که دَر هَر واژه ای بازگویی می شَوَد، هَمین گونه اللّه : اَل - لاه ، عالَم ( آلَم : آل - اَم )
تورَکی ( تُرکی ) : ایل : نامِ سال ، نامِ تیره یا ویس ( قوم وَ طایِفه )
واژه هایِ پیش نَهادیِ دیگَر :
پُرکامی ، پُرگامی ، پُره ای ، آزگاری
بِسَنجید با :
اِنگِلیسی / لاتینی : perfect : per - fect
per = پُر ، fect = کَردَن ، داختَن
مَتَل آوَرد ( ضَربُ المَثَل ) : کار نیکو کَردَن اَز پُر کَردَن اَست.
آلمانی : Vollkommen : voll - komm - en
voll = پُر ، komm = کام ، گام ، en = پَس وَند
All = دَر آلمانی : عالَم ( آلَم ) ، جَهان ( گَهان، گِیهان ، کِیهان )
all ( اِنگِلیسی ) ، alle ( آلمانی ) = هَمه ( پُری )

رابطه کمال و کامل
مثل رابطه
فعال و فاعل است
فاعل به معنی انجام دهنده کار است
فعال به معنی کسی است که خیلی کار میکند
کامل و کمال هم از این رابطه پیروی میکنند
معنی کمال:
تمام
تمامیت
نهایت
کمال واژه ای کامل ایرانی است
کمال=کم ( کم، کمیاب ) ال ( پسوند نامساز )
در کل به چم کمیاب بوده ولی چون هرچیز کمیابی ارزشمند است چم ارزشمندی نیز یافته است.
از نمونه های دیگر پسوند ال :
نهال سفال شغال سوال شمال جمال هلال خلال گودال گردال دنبال بندال و. . . است
ایرانی بخودت بیا
ارزشمندی
کَمال
واژه ای پارسی - اَربی ست :
فهمیده یا مفهوم رِسایی و پُختگی را انسان ایری و اَری یا اَرَبی از ماه یا ماج یا خَمَر یا قَمَر یا کَمَر یا کَمَل اَخزیده ( اَخذ کرده ) است ، چرایی و علت آن هم این بود که شکل قوسی و کمانی و خَمانی هلال ماه یا مَهداس به سوی پُر شدن نگاره و تصویری به انسان می داده که آن را پُرکامی یا کَمال می دانسته است ، تمام واژه های بالا چهره های گوناگون : خَم هستند با پسوند - اَر که کُننده به شمار می آید: کَمَل ، خَمَر ، قَمَر ، جَمَل.
...
[مشاهده متن کامل]

kamel به انگلیسی از اربی وام گرفته و جَمَل هم برای دیس خم مانند کوهان شتر نامیده شده است.
از سویی زیبایی به اربی جمال است که آن هم از جمل و خَم سرچشمه گرفته ینی زیبایی در پیچ و خم و قوس است
قَمر هم از خَم می آید چون شکل ماه از هلال تا بدر کمانی و قوسی است.
برای بازسازی :
کَمالیدن ، جَمالیدن ، قَماریدن .

کهتر ومهتر ترکی هستند. کمال مهتری است ( در اول صفحه اشتباها کمال= کهتری نوشته اید ) لطفا اصلاح کنید.
سردسته، سر، سردسته دیوان ( فارسی پهلوی )
برابر های پارسی: فرمندی، فرازمندی، فرهیختگی
این واژه در پارسی پهلوی به شکل kam�l , کمال و به مانای سر ، کله آمده است. . .
در پهلوی " هماک " برابر نسک اردویراف نامه از رشید یاسمی.
نهایت
سرآمدی
این واژه تازى ( اربى ) ست و برابرهاى پارسى آن چنینند: این واژه تازى ( اربى ) است و برابر پارسى آن اینهاست: اُسپورى Ospuri ( پهلوى: کمال ، تمامیت ، غایتمندى - در پهلوى اُسپوردن Ospurdan : کامل - تکمیل - تمام - مرتب کردن ، به کمال رساندن ) ، اُسپوریکى Ospuriki :پهلوى:تمامیت،
...
[مشاهده متن کامل]

کاملیت، جامعیت ) ، در پهلوى اَکایى ( اَکاییهْ ) Akayi : کاملیت ، کمال ، تمامیت - اَکایش Akayesh ( پهلوى: اَکاییشْنْ : تکمیل ، تتمیم - اَکایشنیک Akayeshnik : پهلوى : مکمل ، متمم ) ، بَوِندى/ بَوَندَکى Bavendi/Bavandaki ( پهلوى: تمامیت، کمال، کاملیت - در پهلوى: بَوِندیدنBavendidan
: تکمیل - تمام - کامل کردن ) ، بوندگى Bundegi ( پهلوى: کاملیت ، تمامیت ، کمال ) ، پادیساریکى Padisariki ( پهلوى: مکملیّت ، کمال ، مُتمّمیت ) ، پرداچى Pardachi ( پهلوى: تمامیت ، کمال، و . . . ) ، پَساختى Pasaxti ( پهلوى: کمال ، تمامیت - ٢: موافقت، مطابقت - ٣: اختلاط ، تلفیق
و . . ) در پهلوى تونایى Tunayi ( توناییهْ ) : کاملیت ، کمال ، تمامیت - تونایش Tunayesh ( توناییشْنْ : تکمیل ، تتمیم ، کامل سازى ) ، دیرانایى Diranayi ( پهلوى: کاملیت، تمامیت ، وسعت ، کمال ) ، در پهلوى اُسپوریهیدن Ospurihidan ( سْپورّیهیتن ) : تکمیل - تتمیم کردن - کمال
بخشیدن - به کمال - غایت رساندن ، پارُنى Paroni ( پهلوى : کاملیت ، جامعیت ، اصلحیت، کمال ) ، ویسپورى Vispuri ( پهلوى: کاملیت ، تمامیت ، جامعیت، کمال ) ، آرَستگى Arastegi ( پارسى درى ، کاملى ، مقدوریا ، کمال ) ، پُروندى Porvandi ( پارسى - پهلوى: کمال ، تفصیل ، تبسیط ) ،
رساوندى Rasavandi ( پارسى: کاملیت ، رسندگى ، غایت رَسى ، کمال ) ، اَپیکاستى Apikasti ( پهلوى: بى کاستى بودن ، کاملیت ، تمام و کمال بودن ) ، بى آکى Bi - aki ( پارسى - پهلوى: بى عیبى ، کمال ، Perfectness )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤١)