کلیشه

/keliSe/

    stereotype
    stereotyped
    cliche
    stereotype (plate)
    clich
    engraving
    etching
    plate
    gravure
    block

فارسی به انگلیسی

کلیشه ای
formulaic, stereotypical

کلیشه داگر
daguerreotype

کلیشه ساختن
stereotype

کلیشه ساز
engraver, etcher

کلیشه سازی کردن
etch

کلیشه مسی
copperplate

کلیشه کردن
stereotype, stereotyped, engrave, to stereotype

کلیشه کلیشه ای کردن
stereotype

مترادف ها

type (اسم)
قسم، نوع، رقم، گونه، الگو، باسمه، کلیشه، حروف چاپ، حروف چاپی

stereotypy (اسم)
کلیشه، با کلیشه چاپ کردن، رفتار قالبی داشتن

stereotype (اسم)
کلیشه

پیشنهاد کاربران

متضاد کلیشه چه میشود؟
با اصالت میتواند متضاد کلیشه ای بودن قرارا بگیرد؟
کِلیشه : تفکر خشک و متعصبانه فرهنگی یا جمعی درباره مسئله ای.
کلیشه بودن در برخی از موارد در معنای "کاری یا کلامی تکراری که ملال آور است" به کار می رود. که می توان به جای آن از عبارت" نخ نما بودن" بودن استفاده کرد. مثال:
- این حرفهای کلیشه ای رو بذار کنار. ( این حرهای نخ نما شده رو بذار کنار )
کلیشه
تصویر حک شده روی فلز یا چوپ برای چاپ
هرچیزتکراری
نوعی مُهر ، باسمه
"پیش انگاره" بنظرم برابر مناسبیه
یعنی چیزی که قابل فهمیدن باشه مثلا من میگم بستنی چه مزه ایه؟ خب این حرف کلیشه ای هست چون از قبل قابل پیشبینی بود. {همه میدونن!}
به هرچیزی که تکراری و از قبل قابل پیش بینی باشه کلیشه میگن
کلیشه یعنی به یک چیزی بیش از حد تاکید کردن . . و چیزی که تکراری شده
پیش داوری
قضاوت های ازپیش تعیین شده
واژه ای فرانسوی ( cliche ) - الگو و چالش ( مسئله ) تکراری
اگه مربوط به کلام باشد:
حرف های شُعاری و پُروپاگاندایی ( فرانسوی ) ، حرف های همیشگی، تکراری و بازگویی، حرف های از پیش حفظ شده، تمرین شده یا تعیین شده، قالب های گفتاری زیبا ( قِصار ) که بهشون عمل نمی کنیم! -
کلام پیش پا افتاده، ( سبک ) خشک و خَز ! - تِکیه کلام، وِردِ زبون ( زبان ) ، ملکه ذهن!

پیش فرض های مفهومی
برداشت ما از یک موضوع
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)