outfox, hoodwink, outsmart, scheme, spoof, to play a trick
کلک زنی
double-dealing
کلک سوار کردن
hoax
کلک کسی را کندن
to get rid of / dispatch or meke an end of someone
مترادف ها
pen(اسم)
خامه، اغل، خانه ییلاقی، قلم، کلک، شیوه نگارش
پیشنهاد کاربران
کلک با فتحه کاف و لام کلمه ای تورگی است که به سنگ چین مرز اراضی کشاورزی می گویند چون برخی زارعین این سنگ چینها را به نفع خود جابجا می کنند فلذا اصطلاح کلک زدن از این مسئله گرفته شده است لغتنامه شاهمرسی
کلکkələk با فتحه در، ک . ، و ، ل. در ترکی آذربایجانی به انباشتن سنگهای کوچک روی هم معمولا برای تعیین حدود زمین کلک قورماق، یعنی کلک در ست کردن میگویند. که بعضا به کنایه برای فریب زدن هم استفاده میشود. قالاق هم کلمه شبیه به آن با معنی روی هم انباشتن
منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی واژه ی کلک از ریشه ی دو واژه کل و ک فارسی هست
کُلک در زبان لکی یعنی: ۱. پشم حیوانات و موهای نرم بره و گوسفند و برخی از بزهای نژادی که مثل مرینوس نرم هست۲. موهای سر و صورت انسان و ریش سیبیل
در گویش دزفولی ( دزفول شهری در خوزستان ) کَ لَ ک به معنای تخته چوبی بوده که از طریق سیمی که هردو طرف رودخانه را بهم متصل می کرده ، حرکت می کرده است، تقریبا شبیه تلکابین اما روی آب.
کلک=به فتح ک و ل به معنای //حیله، حقه، فریب ، نیرنگ، مکر، سیاست، //وگاها به معنای فاعلی //حقه باز، مکار وسیاس، //می باشد کلک=به کسر ک و سکون بودن ل کلک مشاطه=قلم، مداد، وسیله ی نوشتن، کلک=به معنای قایق کوچک ، چوبی ، ووسبلهتیکهباان برروی آب حرکت می کنند ، کرجی ، می باشد. ... [مشاهده متن کامل]
اما علاوه براین چند مفهوم درزبانلکیبه معنای دیگری هم به کار می رود . کلک =به کسر ک و ل به معنای //انگشت / /می باشد . وشاید قلمرا چون درمیان انگشتان و یت کلکهایمانمی گیریم و می نویسیم. به همین خاطر ، کلک گفته اند.
کِلک Kelk یعنی قلم و کِلک هستی استعاره از همان قلمی است که هستی با آن نقاشی و آفریده شده است.
مجله فرهنگی ادبی هنری کِلْک، مجلهٔ فرهنگی و هنری که از سال ۱۳۶۹ به صورت ماهنامه در تهران منتشر می شد و در آن مقالات و نقدها و خبرهای مربوط به ادبیات و هنر ایران و جهان منتشر می شد. صاحب امتیاز و مدیر مسئول ... [مشاهده متن کامل]
کلک، کسری حاج سید جوادی، و سردبیر آن تا شماره ۹۴ علی دهباشی بود. این مجله در میان خاورشناسان به شهرتی همپای مجلات سخن و راهنمای کتاب رسید. پس از دهباشی، محمدجواد خردمند سردبیری کلک را به عهده گرفت. بهرام بیضایی، محمدابراهیم باستانی پاریزی، داریوش آشوری، ایرج پارسی نژاد، احمد کامیابی مسک، بهزاد قادری سهی، فرشید دلشاد، محمدباقر کلاهى اهرى، مهرداد بهار و احمد تفضلی از نویسندگانی هستند که در کلک قلم زده اند.
نارو
کَلَک:حقه کِلِک :در زبان لری انگشت کِلک:نی میان تهی صفرای مرا سود ندارد نلکا درد سر من کجا نشاند علکا سوگند خورم به هرچه هستم ملکا کز عشق تو بگداخته ام چون کلکا اوبو المؤید بلخی در دیگر اشعار شاعران همان قلم است که لفظ مستعار نی است
نیرنگ
که لک در زبان کردی ایلامی به دیواری سنگ چینی شده بدون ملات وعموما نا منظم گفته میشود که دور سیاه چادر یا دور خرمن جا یا باغ ایجاد می شود به خانه ای دایره مانند که بچه های کوچک برای بازی با سنگهای گوچک به صورت دایرهای می سازند هم که لک گفته می شود ... [مشاهده متن کامل]
به کار بدون برنامه ونا منظم هم که لک بازی می گویند خصوصیت که لک این است با کمترین ضربه و زلزله فرو می ریزد
کِلِک در گویش طالقانی به معنی اجاق
در افغانستان به انگشت، کلک نیز می گویند.
kalek/ در گویش مازنی به خرقه پوستین که چوپانان از پوست گاو/گوسفند/ بز درست می کنند. ( گو کلک = خرقه پوستین با پوست گاو )
انگشت [زبان کُردی]
در زبا لری کلیک به معنی انگشت است بطور کلی ولی هر انگشت اسم خودش را دارد مثل کلیک تیته به معنی انگشت کوچک یا کلیک کل به معنی انگشت شست است اما کلک به معنی سنگ چین یا دیواره ساخته شده از سنگ بدون ملات است کلک به کسرکاف وفتح لام است وبرای آتشدان هم سنگ چینی به شکل نعل میساختند که در لکی کنک به ضم کاف وکسرنون میگفتند خود کل به فتح کاف وتشدیدلام هم به معنی خرابه است وهم به معنی شکاف یا بریدگی هر دیواره است مثل کل کور بریدگی کبیرکوه ... [مشاهده متن کامل]
یادنو کل به معنی محل افتادگی دندان میباشدبه هرحال در زبان لری کلک به کسر کاف وفتح لام به معنی دیواره سنگ چین است وکلک به فتح کاف وتشدید لام به معنی خرابه وخصوصا خرابه ای که دیوارش سنگ چین باشد
حیله گر
در زبان کردی به معنی حقه باز و زورگو است
کِلک : [ اصطلاح کفتر بازی ] به لانه یا تشتی که کبوتران ماده برای تخم گذاری و جوجه آوری در آن می خوابد کلک می گویند.
در دیوان فضولی بارها به معنی :قلم، خامه، ( ساقه میان تهیِ نی که با تراش دادن در مرکب میکنند و وسیله نوشتار و کتابت بود ( است ) ) بکار رفته است ( مثال ) عشق کِلکی چکدی خط حرف وجود عاشقَ کیم اولا ثات حق اثباتینده نفی ما عدا
کِلک در زبان لکی و لری به معنی : انگشت
کَلَک در زبان هرمزگانی به چانه گفته می شود
کلک سازه ای است از گل خام برای نگهداری و گذاشتن آتش زیر کرسی در زمستان، کلک یعنی منقل یا آتشدان گلی
در لری Kelek به معنی انگشت
یا قلم و به قلم
Kalak چانه در زبان ملکی گالی بشکرد
قایق بدون پاروست.
https://www. youtube. com/watch?v=pG9P96VeevI
برای عبور از رودخانه به یک قایق نیازمندیم ! یا هو مدد!
یا هو آب تابع کاسه نیست که مظروف ظرف باشد. پس تابع چیست؟ این آب تابع چیست؟ کمیت آب مستقل است از کمیت کاسه. آب با کاسه از یک جنس نیست. با هم سنخیت ندارند. پس چرا آب را در کاسه میریزیم؟ پس چرا شراب را در قدح ریختی؟ تو که درد کشی ! تو که درد را از شراب جدا کردی! درد را از شراب جدا کردی ای دلبر! این شراب به شیرینی لب تو نیست. ... [مشاهده متن کامل]
اینجا یک تضاد فلسفی وجود دارد و آن اینکه چطور قایق جاری است و رود شناور؟ در جهان زیرین قوانین بر عکس است. قایق تابع رود نیست که شناور بر آن باشد بلکه مستقل است از آن. آب داخل کاسه ارسطو متحرک است و نه ثابت. چطور؟
تخته پاره در شعر سیمین بهبانی : نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من ظاهرا قایقی است بسیار قدیمی در اسطوره گیلگمش، سفر به جهان زیرین فراعنه مصر با این قایق توسط خدایان بسوی جاودانگی برروی رود نیل
کَلَک : منقل کوچک: عمو بندر، چندک زده است کنار کلک. همسایه ها: احمد محمود
به معنای قلم . خامه
آتشدانی از فلز یا سفال
نی که با آن نقاشی میکنند، نی
ریب
کِلک:قلم
به معنای آتشدان از فلز یا سفال است و در اصطلاح کلک چیزی را کندن به معنای خوردن یا نابود کردن چیزی است
چانه در زبان ملکی گالی بشکرد
چانه در زبان ملکی گالی ( زبان بومیان رشته کوه مکران در جنوب شرق کشور )
کلک : کِلِک در زبان ( لری - لکی ) به معنی انگشت است . کِلک : نی، قلم، خامه . کِلک دبیر : قلم مُنشی، قلم محاسب و نویسنده .
واژه کِلِک در گویش زبان بختیاری= به معنای انگشت میباشد، که درزبان انگلیسی کلیک میگویند.
واژه بنویسید جستجو در ۲۳ فرهنگ لغت همهدهخدادیکشنریقافیه شما واژه ای در دفتر واژه ثبت نکرده اید. این ویژگی تنها برای کاربران ویژه فعال است. اکنون کاربر ویژه شوید!
:: لغت نامه دهخدا :: فرهنگ فارسی معین :: فرهنگ فارسی عمید :: واژگان مترادف و متضاد :: واژه های مصوّب فرهنگستان :: واژه های فارسی سره :: فرهنگ گنجواژه :: واژه نامه آزاد :: فرهنگ برندواژه :: اصطلاحات عامیانه :: فرهنگ نام ها :: فرهنگ واژگان قرآن :: فرهنگ لغات علمی گویش ها :: لهجه و گویش اصفهانی :: لهجه و گویش بختیاری :: لهجه و گویش تهرانی :: لهجه و گویش دزفولی :: لهجه و گویش گنابادی :: لهجه و گویش مازنی دیکشنری ها :: انگلیسی به فارسی :: عربی به فارسی :: فارسی به انگلیسی :: فارسی به عربی ترجمه مقاله مطالب پیشنهادیYektanet: Stay Home درایو DVD اکسترنال ال جی Ultra Slim GP60NB50 لپ تاپ ایسر اسپایر Aspire 3 A315 - 55G - 590K وقتی مجبوری بخاطر کرونا خونه باشی، چرا آنلاین زبان یاد. . . چطور در ایران پولدار شویم؟ درایو DVD اکسترنال ال جی Ultra Slim GP60NB50 درایو DVD اکسترنال ال جی Ultra Slim GP60NB50 لپ تاپ ایسر اسپایر Aspire 3 A315 - 55G - 590K لپ تاپ ایسر اسپایر Aspire 3 A315 - 55G - 590K وقتی مجبوری بخاطر کرونا خونه باشی، چرا آنلاین زبان یاد. . . وقتی مجبوری بخاطر کرونا خونه باشی، چرا آنلاین زبان یاد. . . چطور در ایران پولدار شویم؟ چطور در ایران پولدار شویم؟ درایو DVD اکسترنال ال جی Ultra Slim GP60NB50 لپ تاپ ایسر اسپایر Aspire 3 A315 - 55G - 590K وقتی مجبوری بخاطر کرونا خونه باشی، چرا آنلاین زبان یاد. . . چطور در ایران پولدار شویم؟ کلک لغت نامه دهخدا کلک . [ ک ِ ] ( اِ ) هر نی میان خالی را گویندعموماً. ( برهان ) . نی است عموماً. ( آنندراج ) . هر نی میان کاواک . ( ناظم الاطباء ) . نی . ( فرهنگ فارسی معین ) . قصب . نی . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : سوگند خورم به هرچه هستم ملکا کز عشق تو بگداخته ام چون کلکا. ابوالمؤید ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . نویسنده از کلک چون خامه کرد سوی مادر روشنک نامه کرد. فردوسی . نی چو معراج زمینی تا قمر بلکه چون معراج کلکی با شکر. مولوی . نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد. مولوی . - کلک خایی ؛ جویدن نی ( نیشکر ) : بعد شکر کلک خایی چون کند بعد سلطانی گدایی چون کند؟ مولوی . - کلک شکر ؛ نیشکر. ( آنندراج ) : ز لفظ اومگر اندیشه کرد کلک شکر ازآن قبل که میان دلش همه شکر است . انوری ( از آنندراج )
کَلَک raft / یک نوع قایق ساده و ابتدایی
اتشدانی از فلزیاسفال
قلم
کَلَک : همریشه کلمه کایاک اسکیموئی و قایق فارسی .
کلک با کسره حرف اول به معنی نیست میان تهی یا همون ساقه میباشد مانند مثال که شاعر میگه نه هر کلکی شکر دارد که منظور همان ساقه هست
نیرنگ فریب رندی دورویی
دوز دقل
خامه، قلم
در زبان لری کلک به معنای انگشت و در جای دیگر به معنای آتش دان می باشد در زبان کنایه به معنای بخت می باشد
واژه کلک یا کلیک درگویش بختیاری به معنای انگشت دست مباشد وجمع آن کلکا
در زبان" لکی" به معنی "انگشت"می باشد. "kellek" می باشد.
یک مثال درباره ی کلک هست در کتاب حاجی آقا نوشته زنده یاد صادق هدایت در صفحه ی ۲۳ که می گوید: خاکستر ته کلکیم - همین گوشه ها می پلکیم کنایه از کوچک شمردن خود است. خاکستر بودن، آن هم خاکستر منقل سفالین بودن، خار شمردن و تخفیف مکرر است.