کلام

/kalAm/

    speech
    word
    discourse
    commandment
    letter
    term

فارسی به انگلیسی

کلام احمقانه
abracadabra

کلام الله
word of god

کلام بی بو و خاصیت
vapidity

کلام بی معنی
mumbo jumbo

کلام پرمغز
mots

کلام پیش پا افتاده
cliché, clich

کلام دارای خاصیت سحر و جادویی
abracadabra

کلام زننده
guff

کلام شیرین و بجا
bon mot

کلام غیر صادقانه
cant

کلام فی البداهه
ad-lib

کلام نهایی
last word

مترادف ها

language (اسم)
زبان، لسان، کلام، تکلم، سخنگویی

پیشنهاد کاربران

سخن ، قول، بیان
کلام = گفتاره
کلام. [ ک َ ] ( ع اِ ) سخن یا سخن با فایده ای که بنفسه کفایت کند. اسم جنس است و بر قلیل و کثیر واقع شود. و درتعریف آن گفته اند که ، صفتی که جاندار بتواند آنچه را در خاطر دارد به وسیله اصوات مقطعه و یا کتابت و یا اشاره اعلام دارد. ( منتهی الارب ) . گفتار یا گفتاری که بنفسه کفایت کند و در حقیقت معنائی است قائم به ذهن چنانکه گویند فی نفسی کلام �آمدی � و جمع دیگر گویند: کلام جز معنای قائم به ذهن نیست ، و آن چیزی است که آدمی بهنگام امر و نهی کردن و خبر دادن و استفهام کردن آن را در ذهن خود می یابدو با عبارت یا اشاره مخاطب را بدان آگاه می سازد. ( از اقرب الموارد ) . سخن. ( مهذب الاسماء ) . گفته. گفتار. قول. گفت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
...
[مشاهده متن کامل]

چه زبان است اگر گفت ندانست کلام.
( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390 ) .
بر لفظ زمانه هر شبانروزی
بسیار شینده مر کلامش را.
ناصرخسرو.
تو فرمائی که شیطان را نباید.
کلام پرفسادش را شنیدن.
ناصرخسرو.
ابتداء کلیله و دمنه و هو من کلام بزرجمهر بختگان. ( کلیله و دمنه ) .
پر دل چو جوز هندی و مغزش همه خرد
خوشدم چو مشک چینی و حرفش همه کلام.
خاقانی.
طوطی شکر شکستن دیگر روا ندارد
گر پسته ات ببیند وقتی که در کلامی.
سعدی.
اگر سالی بر سر جمعی سخن گفتی تکرار کلام نکردی. ( گلستان ) .
حسن کلام انوریست اینکه می کند
تا اینزمان حکایت احسان بوالحسن.
سلمان ساوجی.
- بطی ءالکلام ؛ آهسته سخن. کسی که به آهستگی و ملایمت سخن می گوید. ( ناظم الاطباء ) .
- به کلام درآوردن ؛ به سخن برانگیختن. به گفتار واداشتن :
به هیچ شهر نباشد چنین شکر که تویی
که طوطیان چو سعدی درآوری به کلام.
سعدی.
- حاصل کلام ؛ خلاصه کلام. محصل کلام. هر سه دراختصار و کوتاهی سخن بکار می رود. ( از ناظم الاطباء ) .
- رد کلام کردن ؛ سخن را باطل کردن. رد کردن. اعتراض کردن. ( ناظم الاطباء ) .
- کلام آسمانی ؛ کلام خدا. کلام الهی. وحی. کلام آفریدگار :
کلیم آمده خود با نشان معجز حق
عطا و لوح و کلام و کف و رخ انور.
ناصرخسرو.
- کلام آفریدگارِ ؛ قرآن : بزرگتر گواهی بر اینچه می گویم کلام آفریدگار است. ( تاریخ بیهقی ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

" کَلام وَندِی ":دیکلمه.
سخن. گفت. حرف:کلام
ذکر الهی. ذکر خدا.
لغت عربی مشتق از کلمه
کلمه ، کلم ، کلامه ، تکلم ، متکلم و . . . عربی هستند و به دری دخیل شده اند
نوشتن کلام به انگلیسی:Speech
معنی کلام سخن ، حرف و . . .
متظاد نوشتار
معنی سخن، حرف ، زبان و. . .
متظاد نوشتار
و معنی کلام سخن و . . . است
و معنی این کلمه سخن و. . . است
معنی کلام
سخن
این کلمه عربی است.
معنی کلام و این کلمه عربی است
سخن
حرف
گفتار
کلام هم معنی جمله را می دهد و مفرد آن کلمه است . و لفظ کلمه ( به معنای گفته ) و خود کلمه از کَلِم به معنای جراحت که اثر ظاهر و ملموسی دارد و وجه اشتراکش با کلمه اینه که بعضی از سخنان هم همان طور که زخم و یا جراحت اثری بر جا می گذاره سخن هم تاثیر معنوی بر دل مخاطب مگذاره یعنی بر دلش جراحت ناملموس داره.
...
[مشاهده متن کامل]


همان گونه که دوستان فرهیخته گفنه اند " کلام " یک واژه تازی است و به معنای سخن ، گفتار و برابر آن در اوستا و پارسی " مانثر " است ، به کلام مقدس در زبان پارسی " سپند مانثر " گویند.
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
واژاس ( سنسکریت: واچاس )
واکْتو ( سنسکریت )
هاسَن ( سنسکریت: بْهاسَنَ )
سَمیاگ ( سنسکریت: سَمیاگواچ )
واکُوید vãkovid ( سنسکریت: واکُّویدَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)