ترکیدن ، ویران کردن ، شکافتن ، پاره کردن ، فاسد کردن
واژه کفتن
معادل ابجد 550
تعداد حروف 4
تلفظ [kaftan]
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: kāftan] ‹کافتن، کفتیدن، کفیدن› [قدیمی]
مختصات ( کَ تَ ) ( مص م . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
منبع عکس. فرهنگ پاشنگ




معادل ابجد 550
تعداد حروف 4
تلفظ [kaftan]
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: kāftan] ‹کافتن، کفتیدن، کفیدن› [قدیمی]
مختصات ( کَ تَ ) ( مص م . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
منبع عکس. فرهنگ پاشنگ




کَفْتن: دکتر کزازی در مورد واژه ی " کَفتن" می نویسد : ( ( کفتن kaftan، با بن اکنون کف kafدر پهلوی به معنی افتادن است که در ریخت کَفْتِن، با همین معنی هنوز در کردی کاربرد دارد ؛ امّا این مصدر، در پاسی، در معنی "شکافته شدن" و" دریدن "به کار برده می شود، بدان سان که انار از هم شکافته را" نار ِکَفْته" می گویند. ریخت گذرای آن نیز "کافتن" است، به معنی" شکافتن". ) ) .
... [مشاهده متن کامل]
( ( بیامد به تیمار گریان بخَفت،
همی پوست بر تنْش گفتی بکَفْت� ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۴۲۱. )
... [مشاهده متن کامل]
( ( بیامد به تیمار گریان بخَفت،
همی پوست بر تنْش گفتی بکَفْت� ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، ۱۳۸۵، ص ۴۲۱. )
کاشتن، نشاندن