جمشید کیانی ده کیانی ( قلعه سردی )
کشور : واژۀ کشور از دو لفظ �کش� و �ور � تشکیل شده است
کش و کشه ، در زبان باستان به معنی �خط � است . لفظ �ور � پسوندی به معنی دارنده است . کشور به معنی دارندۀ مرز است . مملکت از نظر جغرافیایی با مرزها مشخص می شود . به عبارت دیگر ، خط ها هستند که مرز را تعریف می کنند .
... [مشاهده متن کامل]
در زبان عربی، کلمۀ�خِطّه�که ازکلمۀ خط گرفته شده است به معنی پاره ای از زمین ، زمینی که برای عمارت دور آن خط کشیده باشند . زمین محدود ، ناحیه و کشور است .
منبع : رشد برهان دورۀ متوسطه، شماره ۵۹، پاییز ۱۳۸۷ - دکتر احمد شرف الدین
لری بختیاری
دَهیوناما:کشور
دیژَ:ایالت، استان
فکرکنم کیش وار بوده احتمالا یعنی سرزمینی دارای آیین کهن وقدیمی
کشور بمعنی کشتزار است و آن زمینیست که محدوده آن با شیار مشخص شده باشد
و در نوشته های قدیم، کشور هرگز به معنی امروزی آن نمیباشد
کشور. دیار. میهن. مام میهن. زمین. سرزمین. زادگاه. وطن. سرزمین مادری. دیار. خاک. آب و خاک. خانه. خانه وزندگی. جا. جایگاه. مکان. آشیانه. بوم. بوم و بر. گاهواره . گهواره. زاد بوم.
کشور ؛ ریخت کامل تر این کلیدواژه کیشور می باشد. این کلیدواژه یک کانسپت کلامی متشکل از دو کلمه ی کیش و ورز می باشد که کلمه ی اصلی در کلمه ی کشور کلیدواژه ی کیش می باشد و مفهومی که در باطن این کلمه وجود دارد به معنی محافظت و پاسبانی و مراقبت و نگهبانی و حراست می باشد جهت ایجاد ورزیدگی و ورآمدن یا برآمدن. حالا اینکه این مفهوم نهفته در باطن آن چطور در این کلمه نمایان است به شرح زیر می باشد ؛
... [مشاهده متن کامل]
کیشور سرزمینی که مردمانش، کیش و آئین شان کشیک دادن از کشور وجودشان است. مفهوم این کلیدواژه مرتبط با دو کلمه ی کشمیر و کاشمر به معنی کشور دارای امیر
کشیک دادن به مفهوم مراقبت کردن نگاهبانی کردن پاسبانی کردن.
و کیش به مفهوم آیین و آموزه هایی که مراقبت و کشیک دادن از نفس توسط شخص کشیش یا شخص مراقب یا پاسبان در آن آموزش داده می شود.
کشیک ؛ پاسبانی از گوهر وجود پاسبانی از حرفهای لغو و بیهوده مراقبت از پر خوری و پر گویی پاسبانی از فطرت و طینت و. . .
کیش ؛ آیین و آموزه های کشیک دادن
کشیک ؛ پاسبان و مراقب
اصطلاح رایج که گفته می شود مگه کشکیه به معنی بدون محافظ
کیشته ؛ میوه هایی که با خشک کردن آن از فساد آن جلوگیری و محافظت می شود.
کِشتی ؛ مرکب ، جهاز یا ظرف یا مخزن بزرگی که بر روی آب انداخته می شود و کالا جهت نقل و انتقال و تجارت در آن محافظت می شود.
کُشتی ؛ نوعی از ورزش با سبکی خاص جهت محافظت از خود.
کاشتن ؛ نهادن دانه یا بذر در خاک تحت حفاظت جهت رشد و نمو
کشتن ؛ تهی کردن غالب بدن یک جاندار که روح و جان در آن محفوظ است.
کشک ؛ نوعی از فرآیند تولید محصول جهت حفظ و ماندگاری بیشتر لبنیات که با خشک کردن و رطوبت زدایی از لبنیات که عمدتاً از ماست و دوغ تهیه می شود.
کشکول ؛ کاسه یا ظرفی از جنس سفال یا چوب یا چرم و پارچه و غیره جهت جمع آوری و نگهداری از چیزی با ارزش.
کوشک ؛ قلعه ی دارای محافظ
کاشان ؛ سرزمین محافظت شده
کاشی ؛ روکش محافظ دیوار
کَش ؛ به مقدار زمین تحت حفاظت برای کاشت محصولات کَش گفته می شود. کش تنبان هم از این جهت که محافظ و نگهدارنده تنبان می باشد گفته می شود. کلمه ی کش با تغییر ریخت در کلمه ی آغوش با ریخت اصلی آکوش استفاده شده است با اصطلاح اینکه می گوییم بیا در آغوش من یعنی بیا تحت حفاظت من. کلمه ی کَشی یِر یا cashier نیز که در زبان انگلیسی به معنی صندوقدار ترجمه و برگردان شده است در اصل به معنی محافظ می باشد. اصطلاح کَشی یا نعلبکی که در زیر فنجان قرار داده می شود نیز به معنی محافظ فنجان دارای مفهوم می باشد.
کوشش ؛ تلاش برای مراقبت و حفاظت از خود.
کشف ؛ بدست آوردن چیزی از درون یک محفظه حفاظت شده مثل اصطلاح کشف حجاب که کلمه ی حجاب منشعب از کلمه ی حج به معنی نیاز و گرسنگی می باشد و حرف افزونه ی ( ب ) در انتهای کلمه ی حجاب جهت ایجاد اسم افزوده شده است.
ناگفته نماند که در زبان ترکی به کلمه ی گرسنه آج گفته می شود و مفهوم آج مرتبط با کلمه ی حج به مفهوم نیاز می باشد.
یک کشور بیاورید که پَرتُوِهء مَرج ها
نباشد.
مرج، مرجها:شرط، شرایط.
مَرج:شَرط.
پرتوه:تحت الشعاع.
منبع. عکس فرهنگ فارسی یافرهنگ عمید
لری بختیاری
کیچپَر، آستُو:کشور
واژه کشور
معادل ابجد 526
تعداد حروف 4
تلفظ [kešvar]
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: kišvar] ‹کشخور›
مختصات ( کِ وَ ) ( اِ. )
آواشناسی keSvar
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
واژگان مترادف و متضاد
کشـ ـور
ساخته شده از کش به معنای خط ( از کشیدن ) و پسوند ور ( دانشور، راهور، سرور، بختور، دادور یا داور و. . . )
کشور یک واژه پارسی است.
پارسی باستان: کرشوَر
پارسی پهلوی: کیشور
پارسی نوین: کشور
کتاب اوستا: کرشوَر
در پارسی باستان و در نبیگِ اوستا کشور را ( کرشوَر ) میگفتند.
که از دو بخش کرش ( شکاف و فرورفتگی ) و ور ( دربر گرفتن ) ساخته شده و به معنی سرزمینی است که با دریاها و رودها در بر گرفته شده است.
... [مشاهده متن کامل]
پس واژه ( کشور ) پیشتر به معنی ( قاره ) بود که مرزهای گیتایی ( طبیعی ) داشته باشد، نه مرز های سیاسی.
واژه ( کرش ) با واژه های انگلیسی ( course و coast ) همریشه هست و هر دو واژه های انگلیسی از ریشه واژه پارسی ( کاس ) به معنی:فرورفتگی، کنار، مرز، استان هستند.
واژه پارسی ( ور ) نیز با واژه های انگلیسی ( wear و cover ) هم خانواده، همریشه است، که هر دو به معنی دربر گرفتن و پوشیدن هستند.
همچنین در پارسی ( ور ) به معنی دریا ( دربر گیرنده آب ها ) نیز به کار رفته که واژه اَربی ( بحر ) نیز از همین ریشه است.
پَسگشت: برگه 33 از نبیگِ ( ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی ) نوشته مجید قدیمی ( نوبت چاپ:یکم1401 ) .
میهن
کشور در زبانهای ایرانی باستان به معنی سرزمین آهنگ های خداوندان است . جایگاه آهنگ ها و تصمیمهای خداوندان
کشور واژه ای پارسی است؛
چنانکه در رویه 51 نبیگ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) ) نوشته ی
( دیوید مک کنزی ) آمده است:
( اگر این واژه در زبانهای دیگری بکار می رود، به خوبی نشان دهنده ی این است که زبان پهلوی، زبان پیشین مردم آن ناحیه بوده است ) .
کوی یعنی محله و دروازه و شاهراه
و کوچه یا کویچه به منای راه کوچک هست در پارسی پسوند چه از کوچک گرفته شده مانند باغچه
ویک واژه کاملا پارسی هست
شما لطفا ریشه یابیت رو از زبانهای آلتایی دربیار نه فارسی
به سرزمین هایی که دارای حکومت هستند کشور می گویند
وچه سخت و طولانی گذر بر"ودای حیرت"!
مرگی که یک عمر طول کشید!
غربت وطنم بود و آفتاب پدرم، کویر آتش خیز، مادرم
باسر انگشتان نوازش گر باران اشک روییدم
وباگریه ی ابرهای اندوه بار، سیراب نوشیدم
... [مشاهده متن کامل]
ودر خاک پر برکت و حاصل خیز درد، ریشه بستم
وبارنج پروریدم و در انتظار، قد کشیدم.
تنهایی خانه ی دلم شد و انزوا بسترش.
و یاس گهواره اش و آرزوی بی امید، پیر قصه گویش.
و شعر، شیر پستان های دایه اش بی کسی، آغوش آرام بخشش.
و عطش، آب خوش گوارش و افسانه ، شیرین کامش.
وخیال ، حکایت گر معشوقش و اسطوره، تاریخش.
و قصه، خاطره ساز آینده اش و کلمات، نوازشگران خوب و مهربانش.
وقلم، جبرئیل پیام آورش و دفتر، میعادگه محرمش.
وشب، نخلستان خلوت نالیدنش
و دوست داشتن ، آموزگارش
و ایمان، مکتبش و قربانی ، امتحانش.
و غربتپ، وطنش و یاس و امیدش
و جدایی، سرود هر سحرش
وفرار، زمزمه ی هر هر روزش و ورد هر نیمه شبش
و رهایی ( رستگاری ) مذهبش
و صخره و مهتاب، میعاد گهش
و بهشتِ "اوپا"، سرمنزل آرزویش.
کشور دکترعلی شریعتی
کوچ بار�کوچ وار�کوش وار�کشور
حتی نامی در نزدیکی تبریز هست به نام کوچ وار
کوی در زبان ترکی به معنای روستا هست ، زمانی که میگن کوی به کوی یعنی روستا به روستا ، کویچه�کوچه از همین ریشه هست ، کوچ هم از همین ریشه هست یعنی رفتن از روستایی به روستای دیگر ،
مرز و بوم
ارض، اقلیم، خطه، دیار، سرزمین، شهر، قلمرو، مرزوبوم، ملک، ملکت، مملکت، ولایت
کشور: در پهلوی در همین ریخت کاربرد داشته است. در بیت زیر به معنی شهر به کار رفته
( ( زهر کشوری موبدی سالخُوَرْد
بیاورد و این نامه را گِرد کرد ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 214 . )
کشور یعنی سرزمینی کهبا همه مردمان و امکاناتش، تحت حکومت واحدی اداره می شود.
کشور به ترکی: اؤلکَه
کشور اسم خاص، نام دخترانه
مملکت
کشور از دو کلمه کوچ ور درست شده است . کوچ یک کلمه ترکی به معنی گذر کردن ورفت و آمدن کردن یک ایل یا قبیله . ور نیز به معنی سهم وحصه است و کشور یعنی محل و سهم وقسمت ومنطقه عبور یک ایل
نام دختر در زبان لری بختیاری
دولت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)