war (فعل)جنگ کردن، عداوت کردن، کشمکش کردن، دشمنی کردنscuffle (فعل)دست بیقه شدن با، کشمکش کردنspat (فعل)کشمکش کردن
نا سازگاری، دوگانگی، ناجور بودن، دگرمانی، ناسازی، ناهمتایی، ناهمسانی، ناهمگونی، نایکسانیبه کشمکش افتادن ؛ در کشمکش واقع شدن. گرفتاری پیدا کردن.دوری کردن، خودداری کردن+ عکس و لینک