مشکل
اساساقکر
خیلی
کلنجار
اختلاف
واگرایی
انجر و منجر. [ اَ ج َ رُ م َ ج َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع در تداول عامه ، کشاکش . کش مکش . ( یادداشت مؤلف ) .
اختلاف ـ جنگ
خیلی ساده
هرج و مرج
ینی دعوای کوچیک، بحث
"کشمکش" از فعل ترکی kechmek ( کِچمَک ) به معنی عبور کردن ، گذشتن ، رد شدن و رفتن گرفته شده است و از ترکیب شکل امری منفی kechme ( کچمه ) و شکل امری مثبت kech ( کِچ ) به صورت kechmekech ( کِچمَکِچ ) به معنی" رد نشو رد شو" که اشاره به حالتی نابسامان و آشوب زده دارد که در آن امکان رد شدن سخت می شود، که در تلفظ به شکل "کشمکش " در آمده است همانطور خود فعل kechmek و مشتقات آن در تلفظ به شکل keshmek و با تبدیل ch به sh نیز تلفظ می شوند
... [مشاهده متن کامل]
نمونه دیگر کلمه qalmaqal ( قالماقال ) می باشد که از فعل qalmaq به معنی ماندن گرفته شده و ترکیبی از صورت امری منفی qalma ( قالما ) به معنی نمان و صورت امری مثبت qal ( قال ) به معنی بمان ، می باشد که در مجموع به شکل "نمان بمان " معنی می شود که اشاره به حالت نابسامان یا حالتی از آشوب و غوغا دارد که باعث می شود عمل ماندن سخت و دشوار گردد
مثلا اگر در خیابانی دعوا و آشوب به راه بیفتدو به همین علت امکان تردد و عبور سخت یا غیرممکن شود مگوییم کشمکش شده است
یا اگر در جایی که مردم حضور دارند دعوا و آشوب شود و امکان ماندن در آن محل برای مردم عادی سخت یاغیر ممکن شود و آن ها مجبور باشند محل را ترک کنند می گوییم در آن جا "قالماقال" شده است .
پس براساس اینکه یک دعوا ، آشوب یا ناآرامی ویا هر حالت غیر نرمال دیگر در مکان رخ داد آن باعث سخت تر یا غیر ممکن شدن چه عملی می شود در ترکی می توانیم با فعل آن عمل، اشکالی مانند "کشمکش" را برای شرح وضعیت ایجاد و مورد استفاده قرار دهیم
مانند : دورمادور ، گِتمه گِت ، گَلمه گَل ، قاچماقاچ، آلماآل و. . .
مثلا اگر در یک مرکز خرید رقابت بر سر خرید یک کالای خاص بالا بگیرد و در نتیجه ازدحام مردم شلوغی و ناآرامی ایجاد شود و امکان ماندن سخت شود می گوییم "قالماقال" شده است یا امکان خرید ( آلماق=خریدن ) سخت یا ناممکن شود می گوییم در مرکز خرید "آلماآل" شده است
مثلا در فارسی می توانیم مورد بالارا این طور بگوییم " تو مرکز خرید یه جنس جدید واسه فروش گذاشتن مردم ریختن تو مرکز خرید یه 'بخر نخری' ( به پا ) شده که نگو و نپرس"
پس " کشمکش" یک واژه ترکی است و معنی آن می شود "بگذر نگذر".
کشمکش بر سر . . . . . .
کشمکش میشه دعوا، منو لایک کمید قول میدم معنی کلمات دیگه رو هم بگم
ناهماهنگی بین کسی یا گروهی بر سر چیزی
خوب بود معنی کشمکش یعنی دعوا، جنگ
جدال، دعوا
معنی کشمکش :ستیزه, جدال , دعوا
جنگ، دعوا
مترادف، اختلاف، جدال، زدوخورد، منازعه
اختلاف، تنازع، جدال، جر، جنگ، دعوا، زدوخورد، ستیز، ماجرا، مجادله، مرافعه، مشاجره، منازعه، نزاع، ستیزه، جدل
جدل
دعوا _ ستیزه
دعواکردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)