کرسی

/korsi/

    chair
    throne
    stool
    stool-like frame of wood which is covered all bout with quilts and blankets
    and under which a fire is placed for heating the legs in winter
    department
    seat

فارسی به انگلیسی

کرسی استادی
professorship

کرسی خطابه
rostrum, pulpit

کرسی نشین
enthroned, holding an office

مترادف ها

cathedra (اسم)
کرسی

stool (اسم)
کرسی، عسلی، مدفوع، عن، چارپایه، صندلی مستراح فرنگی، پیخال

پیشنهاد کاربران

کرِسی ( به لهستانی: Kresy Wschodnie به معنی کرانه شرقی ) نام منطقه ای در جمهوری دوم لهستان در دوره میان دوجنگ بود که تقریباً نیمی از مساحت کل ایالتش را تشکیل می داد. بیشتر ساکنان این منطقه از اقوام لهستانی تبار بودند و در کنار آن ها اقلیت های قومی دیگری هم زندگی می کردند. اکنون قسمتی از
...
[مشاهده متن کامل]

لیتوانی بلاروس اوکراین

کرسی
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/کرسی_(سرزمین)
کرسی: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
پارتو pārtu ( سغدی: partu )
کرسی به معنی تخت پایه کوتاه است ، و چنین به نظر می رسد که سلاطین دارای دو نوع تخت بوده اند ، تختی برای مواقع عادی بود که پایه های کوتاهی داشت ، و تختی برای جلسات رسمی و تشریفاتی که پایه های بلند داشت ، اولی را کرسی و دومی را عرش می نامیدند . ( تفسیر نمونه ج : 19 ص : 281 )
زیرگاه. ( اِ مرکب ) کرسی. ( جهانگیری ) ( شرفنامه منیری ) . کرسی که بر آن نشینند. ( برهان ) . کرسی و صندلی. ( ناظم الاطباء ) . کرسی باشد، چه پائین تر از گاه یعنی تخت می گذارند. ( فرهنگ رشیدی ) . کرسی که بر آن نشینند و آن کرسی را زیر تخت بزرگ گذارند از این روی زیرگاه گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بر تخت زرین یکی زیرگاه
نشسته بر او پهلوان سپاه.
فردوسی.
نهادند زرین یکی زیرگاه
نشست از برش پهلوان سپاه.
فردوسی.
همان میزبان را یکی زیرگاه
نهادند و بنشست نزدیک شاه.
فردوسی.
بر اورنگ بد پهلوان پیش شاه
سوی راستش سام بر زیرگاه.
اسدی.
بهرخانه در تختی از پیشگاه
بر تخت زیرین یکی زیرگاه.
اسدی.

کرسی ( پارلمانی/مجلس ) = mandate
کرسی ‏= میدان فرمانروایی
کلمه ( کرسی ) ( از ماده کاف - راء - سین ) گرفته شده که به معنای به هم وصل کردن اجزای ساختمان است و اگر تخت را کرسی خوانده اند به این جهت بوده که اجزای آن به دست نجار ( اگر چوبی باشد ) و یا صنعتگر دیگر،
...
[مشاهده متن کامل]
در هم فشرده و چسبیده شده است ، و بسیاری از مواقع این کلمه را کنایه از ملک و سلطنت می گیرند، و می گویند فلانی از کرسی نشینان است ، یعنی او منطقه نفوذی و قدرت وسیعی دارد.

چهار پایه ای که کنار اسب می گذارند تا با آن سوار اسب شوند.
کنار اسبی کوتاه شده و به کراسبی و کرسی تبدیل شده است
کلمه ای عربی به معنای صندلی کرسیان:دو صندلی الکرسیان خشبیان:دو صندلی چوبی

اورنگ یا تخت یا صندلی یا چندلی ی کندنی ک برآن مینشینند
کُرسی در گویش یزدی به چهار پایه ای گفته میشد که شبیه میز ولی باپایه های نسبتا کوتاه که در زمستان زیر آن منقل آتش گذاشته میشد وروی آن لحافی قرار میگرفت و اهل خانه پاهای خودرا زیر لحاف قرار میدادن تا گرم شوند
نیمکت و صندلی
کرسی . [ ک ُ سی ی ] ( ع اِ ) تخت . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . سریر. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) . چیزی از چوب که بر آن نشینند. ج ، کَرسی ، کَراسی ّ. و در کلیات است که کرسی چیزی است که بر آن نشینند و از مقعد قاعد برتر نباشد. ( از اقرب الموارد ) . || علم و دانش . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( مهذب الاسماء ) . گویند: وی از اهل کرسی یعنی اهل علم است . ( از اقرب الموارد ) . || دانشمند. || ملک . ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . من قوله تعالی : وسع کرسیه السموات و الارض ( قرآن 255/2 ) ؛ ای علمه و ملکه . ( مهذب الاسماء ) . || قدرت . باری و تدبیر او سبحانه . ج ، کراسی . ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- کرسی اسقف ؛ مرکز اقامت او. ( از اقرب الموارد ) .
- کرسی جوزاء ؛ کواکب . ( از اقرب الموارد ) .
- کرسی ملک ؛ عرش او. ( از اقرب الموارد ) .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)