کر شدن، کر کردن
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
کر کردن:از صدا انداختن، بی صدا کردن.
نمونه:صدای درای اشتران را قربان بلوچ، کر کرده بود. ( کلیدر، ج۶، ص۱۶۶۶ )
محمدجعفر نقوی
نمونه:صدای درای اشتران را قربان بلوچ، کر کرده بود. ( کلیدر، ج۶، ص۱۶۶۶ )
محمدجعفر نقوی
کر شدن، کر کردن،
( مجازی - از شدت صدا ) گوش کسی را کر کردن
رادیوی همسایه گوش ما را کر می کند.