زدن، کوبیدن، کبود شدن، کبود کردن، کوفته شدن
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
بنفش کردن ؛ کبودکردن. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) .
نیل درکشیدن ؛ داغ نهادن. کبود کردن :
زبس کز گاز نیلش درکشیدی
ز برگ گل بنفشه بردمیدی.
نظامی.
زبس کز گاز نیلش درکشیدی
ز برگ گل بنفشه بردمیدی.
نظامی.