کاوش کردن


    burrow
    dig
    explore
    root
    to investigate

فارسی به انگلیسی

کاوش کردن با پشتکار
ferret

کاوش کردن با کشیدن تور در ته دریا
drag

کاوش کردن با کشیدن قلاب در ته دریا
drag

کاوش کردن زخم و حفره با میله
probe

مترادف ها

probe (فعل)
کاوش کردن، تفحص کردن، غور و بررسی کردن

delve (فعل)
سوراخ کردن، حفر کردن، کاوش کردن

pry (فعل)
کاوش کردن، سروگوش آب دادن، بادقت نگاه کردن، فضولانه نگاه کردن، با دیلم یا اهرم بلند کردن

dig (فعل)
کندن، کاوش کردن، فرو کردن

forage (فعل)
خوراک دادن، کاوش کردن، پی علف گشتن

explore (فعل)
کاوش کردن، اکتشاف کردن، سیاحت کردن، پیگردی کردن

prog (فعل)
کاوش کردن، پرسه زدن، با میخ نوک تیز فشار دادن

پیشنهاد کاربران

بپرس